خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

ترس

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۸ ب.ظ
حتما تا حالا این طالع بینی ها رو خوندین؟؟!!! این روزانه ها نه هاااا!!!! اونا که مشخصات ماه های تولد و مینویسن!! نمیدونم قضاوتتون چیه ولی خب من که هیچ وقت قبول نداشتم و نمیخوندم اما یه بار تو یه سر رسید که بهم هدیه داده بودن مشخصات ماه تولدم و خوندم و در کمال تعجب دیدم ریز به ریزش درسته!!!! بعضی چیزای خیلی جزئیش اون موقع به نظرم رسید نیست که در طول زمان دیدم اونا هم یه جورایی هستن البته همش چیزای خوب نبود.اتفاقا از بعضیاش خودمم ناراحت شدم اما خب متاسفانه درست بود دیگه.... یکیش این بود که نوشته بود متولدین آبان میتونن شما رو تا سر حد مرگ بترسونن!!! اون موقع یه چیزایی یادم اومد اما بعدش دیدم راستی راستی یه جاهایی میتونم چنان طرفمو بترسونم که سکته رو بزنه ولی دیگه هیچ وقت این کارو نکردم جز یه بار خیلی حالم گرفته بود .هرچند کدورتا تا حد زیادی رفع شده بود غروب بود که رسیدیم به ساحل ساری شب که رفتیم تو ویلا و دیگه میخواستیم غذا بخوریم و من در حال اس ام اس زدن بودم که یهو شیطنتم گل کرد داشتم توضیح میدادم که کنار دریاییم و .... ادامه دادم که دوس دارم برم کنار آب روی شن ها موجا کم کم بیان و زیر پامو خالی کنن و آروم آروم همه چی تموم میشه‌(یه چیزی شبیه این بود دقیقشو یادم نیس) فکر کردم نهایتا آخرش چند تا اس ام اسه دیگه...... سر سفره نشسته بودیم که گوشیم شروع کرد به زنگ زدن خودش بود لبخند شیطنت آمیزی زدم و جواب ندادم مشغول خوردن شدم غذا که تموم شد دیدم اس ام اس اومده خیلی ترسیده بود ...گفته بود این کارو نکن من الان خودمو میرسونم اونجا!!!!!!!!!!!!!!!!! با خودم گفتم واقعا باور کرده که میخوام خودکشی کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! جوابشو دادم که بابا شوخی کردم من همچین شجاعتی ندارم که بخوام این کارو بکنم............ جوابمو نداد...نیم ساعت بعدشم گوشیش خاموش شد روز بعدم تا ظهر جواب نداد ظهر که تماس گرفتم دیدم خیلی شاکیه گفت تازه فیلم درباره ی الی رو دیده و با اتفاقاتی که تو اون چند روز افتاده یاد اون دختره تو فیلم افتاده اینقدر ترسیده بود و باور کرده بود که میگفت دویدم سمت ماشین که شبانه خودمو برسونم !!!!!،پاهام میلرزید...... همچین بگی نگی شرمنده شدم چون اصلا فکرشم نمیکردم باور کنه!! ولی یه چیزی برام خیلی خیلی روشن شد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۱۶
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.