خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

جهاز

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۱، ۰۴:۴۵ ق.ظ
چقدر این بشر خرت و پرت داشت اینقدر که اصلا جا نداشت بذاره!!!!! اینقدر لباس و لوازم آرایش و عروسک خریده بود که تو کمدا و کشوها جا نمیشد ینی به اندازه ی مصرف دو سه سالش لباش و لوازم آرایش خریده آورده!!!!!!!!!!!!!! مگه قراره تو قحطی زندگی کنی خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه اگه واقعا تو اون خونه جا زیاد بود اگه زندگی خونه ی پدریش همه ی این چیزایی که خریده رو داشت و .... آدم دلش نمیسوخت میگی خب داره و این جوری عادت کرده باید مطابق شان خودش زندگی کنه ولی دل آدم از این میسوزه که چه جوری پول زحمتکشی اون پدر و مادرو خرج میکنه و عین خیالشم نیس!! دل سوزی بابت اون فکره که هنوز داره تو دنیای کودکی سیر میکنه اینه که میگن واسه ازدواج بلوغ فکری مهمتر از بلوغ جسمیه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۲۰
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.