خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

مفید!!!

شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۵۴ ب.ظ
دیروز با یه دوستی حرف میزدم.پرسید چرا ادامه تحصیل نمیدی؟؟(ارشد) گفتم ضرورتی نمیبینم.تا لیسانس مث دیپلم لازم بود به نظرم اما از اینجا به بعد خیلی تخصصیه و به درد کسی میخوره که میخواد کار کنه اما من از کار بیرون اصن خوشم نمیاد... پرسید کاری که الان میکنی (سرگرمی تو خونم) برات مفیده؟؟ به دردت میخوره؟؟ گفت حیفه از فرصتی که داری استفاده نکنی و درس نخونی............. امروزم مونا زنگ زد (شانس آورد چون داشتم از گردونه ی دوستام خارجش میکردم.کلا خیلی نامردم) گفت سر کارم تو شرکت....حسابدار (رشته ی دانشگاهش) پرسید تو چیکار میکنی؟ درس؟ نه کار؟ نه پس کلا یه موجود بی مصرفی (البته با شوخی) منم به دل نگرفتم اصولا حرف زدنمون همینجوریاس اما بعدش از حرفای دیروز و حرفای امروز مونا خیلی تو فکر رفتم منم واسه خودم آرزوهایی داشتم اما انگار هیچ کدوم قسمت نبود!!!!!!! چون تلاشمم کردم (تا جایی که امکان داشت) میخواستم تربیت بدنی بخونم اما انگار موقع انتخاب واحد کور شدم و کد رشته شو تو تکمیل ظرفیتا ندیدم بیشتر از اون وقتی دلم سوخت که نادیا(یه دختر خیلی تپل که اصن اهل ورزشم نبود) ترم اول رفت آزمون عملیشو داد و قبول شد!!!!! بعدش گفتم بیخیال بدون مدرک دانشگاه میرم دنبال علاقم(شنا)مدرکمو میگیرم و بعدم مشغول کاری میشم که خیلی دوس دارم (نجات غریق یا مربی) خیلی واسه این یکی تلاش کردم و زحمت کشیدم الان که یادم میاد راستی راستی میخوام گریه کنم ولی همش بد شانسی بدشانسی بد شانسی....اصن به هر دری زدم نشد که بشه به خصوص این آخری با اون اتفاق خفن.... بازم تصمیم گرفتم ادامه بدم اما یه مشکلاتی بود و هنوزم هست که ترجیح دادم به جای درگیری دائم تو خونه از این خواستمم دست بکشم(چون دیگه چاره ای برام نموند) خواستم واسه ارشد تغییر رشته بدم و برم تربیت بدنی اقدامم کردم دنبال منابعش رفتم پرس و جو کردم و ....اما بازم مشکلاتی بود از جمله اینکه ریاضی و فیزیولوژی و فیزیک و زیست شناسی داشت درسایی که من فقط سال اول دبیرستان خوندم حالا حساب کنید اگه بخوام برم این رشته باید واسه تک تکشون معلمی میگرفتم که از اول هم رو بهم یاد بده+درسایی که تو دوره کارشناسی نگذروندم و همه شو باید میخوندم آخر سر رفتم (بردنم) سراغ چیزی که بدم نمیاد ازش (البته اوایل زیاد دوس نداشتم) اما هیچ موقع فکر نمیکردم من با اون همه رویای ادامه تحصیل و شنا و ورزش و این روحیاتم بشینم پای این کار (خیاطی) هرچند الان خیلی دوسش دارم و خیلی خیلی خوشحالم که یاد گرفتم(مدیون مامانمم) برای آدمی با سخت سلیقگی من که چند دور میزد بازار و تا یه چیزی پیدا کنه که خوشش بیاد بهترین کار همینه البته باهاش کار نمیکنم فقط واسه خودم و مامی و آبجیم چون فکر نمیکنم پول اونقدر ارزش داشته باشه که بخوام به خاطرش سلامتی خودمو به خطر بندازم (البته یکی دو تا دوتسم دارم که گاهی خیلی پیله میشن) نهایتا اینکه این تصمیم ادامه تحصیل ندادن و کار نکردن و انتخاب این هنر به این راحتی نبوده برام شرایط خیلی پیچیده تر از اونی بوده و هست که ظاهرا دیده میشه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۰۷
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.