خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

اولین مهمونی افطاری

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۱۳ ب.ظ
امشب خونه ی خاله بودیم(خاله ی بزرگ=نامبر وان) خونه شونو عوض کردن قبل از این مستاجر بودن الان دیگه اینجا مال خودشونه اما بر عکس خونه های قبلی کوچیکه خلاصش اینکه زوجهای جوان که مستقل شدن هیچ کدوم دعوت نبودن(به دلیل کمبود جا) برعکس مهمونیای قبلی خیلی خلوت بود اما خیلیم خوش گذشت نکته ی خیلی مهم این بود که تلویزیون کلا خاموش بود!(خیلی با این حال کردم) ساعت 9 همه رفتن ما هم داشتیم میرفتیم ولی من نذاشتم چون میدونستم بابا میخواد بره و منو مامی مث مداد باید تا ساعت 1 بشینیم  خلاصه در حالی که بابا دم در بود و مشغول صحبت با پسر خاله ها من به پشتیبانی دختر خاله (چون چند بار صداش زدم جواب نداد) گفتم یه کم دیگه بشینیم !!!! یه کم شد 1 ساعت...کلیم خندیدیم...اینقدر که گلوم درد گرفت(نه که حساسم!) یه نفرم شاکی شد از بزرگترها!!! چون منو دختر خالم داشتیم از راه دور با پسر خالم بحث میکردیم بابا و شوهر خالمم داشتن مثلا حرف میزدن ولی از بس ما خندیدیمو ... صداشون بهم نمیرسید!! یاد اون روزایی که با دختر عمه هام دور هم جمع بودیم افتادم به همین افتضاحی میخندیدیم و سر صدا میکردیم..... خدایا شکرت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۱۰
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.