توجیه
پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۱، ۰۹:۱۶ ق.ظ
وقتی با بابا حرف میزنم (کلا هرکی با بابام حرف میزنه) اینقدر توجیهات رنگ و وارنگ میاره تا حرفشو قبول کنی بالاخره
قبول نکنی همینطور ادامه میده تا بالاخره بهت ثابت کنه حق با خودشه
خب دیگه منم میدونم که تا یه جایی میتونم حرف بزنم و نظرمو بگم اما از یه جایی به بعد دیگه هیچ فایده ای نداره
ساکت میشم و فقط گوش میدم
بعدش تو خلوت خودم میگم خدایا خودت که میدونی......من فقط چشم امیدم به تویه
نذار اتفاقی که فقط رو اعصاب و روانمه ولی اونا خوب میدونن چون درک نمیکن بیافته
و مطمئنم که خدا با منه همونطوری که تا الان بوده ♥♥
۹۱/۰۶/۰۹