خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

شاید بی ربط اما با دلیل!

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۲۷ ب.ظ
میگن جنگ سالهاست که تموم شده میگن سهمیه ها و امکاناتی که به خونواده های جنگ زده ها( شهدا و حانبازا) میدن حق دیگرانه میگن اینا راحتن هر جایی کار داشته باشن کارشون جلویه همسایه مون جانباز جنگه.یه پاش قطعه از بالای زانو چرا با اینکه بهشون امکانات میدن حالشون خوب نیست؟؟ چرا خانومه هر چند وقتی یه بار صدای گریش چنان بلند میشه که ما از این طرف دیوار میشنویم؟ خیلیم آرومن و اصلا اهل سر و صدا و داد و بی داد نیستن ولی نمیدونم چرا ما گاهی صدای زجه هاشو میشنویم؟ شوهر عمم که وضعش خیلی بهتره یه خونه ی دو طبقه داره که یه طبق خالیه همیشه...خوش به حالش! هر روز یه کیسه قرص میخوره لابد خیلی با کلاسه نمیتونه درست بشینه همیشه یه طرفه لم میده به پشتی لابد خوشی زده زیر دلش که اینقده راحت ولو میشه با کسی رفت و آمد ندارن .همیشه خودشون تو خونه تنهان گاهی گوشی تلفنو جواب نمیدن....گاهی در و باز نمیکنن دختر و پسرش انگار همیشه مات و مبهوتن....خیلی کم حرف و آروم و منزوی شاید کسیو در حد خودشون نمیدونن که رفت و آمد ندارن! با اینکه اینقده خوشن عمم نمیدونم چرا دلش خونه میگه شوهرش اعصاب نداره...گاهی وقتا خفن قاطی میکنه یه بار بچه رو داغ کرده بود...یه بار زده بود وسایلو شکسته بود..... یه نفر دیگه هست اونام خونه شون بزرگه ماشین دارن ...... ماهی یه بار بستری میشه تا سر حد مرگ درد میکشه و دوباره بر میگرده موهاش ریخته...دندوناشم ریخته و مصنوعیه...ولی آرومه و به رو نمیاره ولی همه نگرانن اینبار که رفت بیمارستان دیگه برنگرده میگن چندین سال اسیر بوده ......................... یکی هیت که از وقتی شوهرش شهید شده همه تردش کردن مستاجره تو یه خونه کوچیک (اگه بشه بهش گفت خونه) تو یه منطقه ی نا امن و پایین با کار کردن خونه اینو اون بچه هاشو بزرگ میکنه آخه شوهرش جانباز بود و بعدها شهید شد .گفتن مدرکی پیدا نشده که تو جنگ شیمیایی شده باشه!! پس کجا اینجوری شده؟؟؟ تو آلودگی هوای شهر شاید! یکیم هست شوهرش از کار افتاده اس.خانومش کارگری میکنه مرده فحش میده و اربده میکشه و گاهیم میزنه بچه هارو یکیم هست هم خودش شیمیاییه و هم شوهرش و خیلیا هستن که ظاهرا چیزیشون نیست اما کمترینش اینه که زوتر از موعد دندوناشون میریزه! زنشون تو منطقه جنگی زندگی میکرده کسیو نداشتن ... همونجا بچه دار شدن.... دوران بارداری زمان تولد وقت شیر دادن بچه ها وقت خواب صدای آژیر و موشک و تیر و تفنگ که خبر نمیده! اینا خودشون که هیچ بچه هاشونم عصبین اینا هنوز از تنهایی میترسن از در بسته میترسن از تاریکی میترسن از صداهای ناگهانی حتی یه ترقه کوچیک میترسن کی گفته جنگ دیگه تموم شده وقتی اینا بهترین خاطرات روزای جوونیشون سوهان عمرشونه وقتی بچه هاشون تو بدترین شرایط بزرگ شدن و زود عصبی میشن
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۲۶
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.