شبهای ناتموم
دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۵۰ ب.ظ
اسفند فکر میکردم تا عید تکلیفم روشن میشه ................ولی نشد
الان فکر میکنم تا آخر فروردین دیگه تموم میشه و راحت میشم.............امیدوارم این یکی دیگه بشه...خوبم بشه
آنی مدرک نجات غریقشو گرفت
دایی میگفت
منو اون شرایطمون تقریبا مث هم بود...هردومون شنا رو از سن کم شروع کردیم و خیلیم دوست داشتیمش
و دوست هم داشتیم که مربی یا ناجی بشیم
ولی یه تفاوت اساسی بین ما دوتا بود!
اونم اینکه باباش همیشه تشویقش میکرد که بره دنباله شو بگیره و مدرکشو بگیره
ولی من همچین مشوقی که نداشتم بماند....بابا همش میگفت و هنوزم میگه به چه درد میخوره؟؟؟ ولش کن....
جالبه که باباهامونم جفتشون ورزشکارن و دوست و همکار .............. با اینهمه تفاوت
اون تهرانه و من مشهد
آنی
مسابقاتم شرکت میکرد و مدالم داره به تشویق باباش و من فقط یکی دوبار شرکت
کردم و بار دومم مدال گرفتم اما نخواستن که ادامه
بدم...............................
چرا علاقه ی من باید بشه مایه ی عذابم؟؟؟
کی این شب بیداریا تموم میشه...نمیدونم
۹۲/۰۱/۱۲