خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

بارون

پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۴۷ ق.ظ
خیلی هوس کرده بودم جوجه داشته باشم جوجه مرغ دو -سه روز پیش برام یه جوجه آوردن! خیلی بی حال بود بهش آب و غذا دادم.کلیم نازش کردم....صبح روز بعد تو دستم جون داد و مرد..............اونقدری که انتظارشو داشتم ناراحت نشدم........ واسه کارورزی نجات غریق زنگ نزدم هنوز! میترسم دیر بشه و کار از کار بگذره! ولی خب مربیم یه چیزایی گفت و یه قولایی داد.....خدا کنه یادش نره فقط! دوستم بعد مدتها اومد مشهد ولی نشد برم ببینمش......چه بده که یهو همه چی بهم گره میخوره حتی حال و هوات به قول و قرارات از اون وقتاست که هیچ آرزویی ندارم واسه خودم بعضی آدما وظیفه شون اینه که با اومدنشون بهت یادآوری کنن تنهایی!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۰۲
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.