بارون
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۴۷ ق.ظ
خیلی هوس کرده بودم جوجه داشته باشم
جوجه مرغ
دو -سه روز پیش برام یه جوجه آوردن!
خیلی بی حال بود
بهش آب و غذا دادم.کلیم نازش کردم....صبح روز بعد تو دستم جون داد و مرد..............اونقدری که انتظارشو داشتم ناراحت نشدم........
واسه کارورزی نجات غریق زنگ نزدم هنوز! میترسم دیر بشه و کار از کار بگذره!
ولی خب مربیم یه چیزایی گفت و یه قولایی داد.....خدا کنه یادش نره فقط!
دوستم بعد مدتها اومد مشهد ولی نشد برم ببینمش......چه بده که یهو همه چی بهم گره میخوره حتی حال و هوات به قول و قرارات
از اون وقتاست که هیچ آرزویی ندارم واسه خودم
بعضی آدما وظیفه شون اینه که با اومدنشون بهت یادآوری کنن تنهایی!
۹۲/۰۳/۰۲