خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

شبها

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ
غروب بود مسیر طولانی تهران تا پرند چشای خیس زیر عینک آفتابی که زل زدن به آب شدن خورشید در مقابل ابرهای سیاه شب چه شب طولانی بود انگار تو یه نقطه ی کور بودم و منتظر کمک..... روز بعد گذشت تا غروب جمکران تنها و گم شده هرکسی از کنارم رد میشد و طعنه میزد و زیر لب غر غر میکرد انگار هرجایی بودم بازم سر راه بودم کاش هیچ وقت پیدا نمیشدم! شب تلخ و شیرینی بود کاش هیچ وقت پیدا نمیشدم! شب سوم دریا کنار موجها فکر فرو رفتن تو ماسه های خیس دریا زده کاش هیچ وقت پیدا نمیشدم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۴
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.