من خوبم
يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۰۲ ق.ظ
اونقدار ناراحت نیستم و روز به روز از ناراحتیم کم میشه حتی!
و مدام به این فکر میکنم که خدا نجاتم داده
به بعضی مسائل از هر جهت که نگاه میکنی توش ایرادات اساسی میبینی!
عقلانیت چندان راهی بهشون نداره....حالا به هر دلیلی
اغلب قرابتهایی که اتفاق میافتن باعث ایجاد سوء تفاهم فکری در ما میشن
شاید منم بین خواسته ی خودم و چیزایی که از خدا گرفتم دچار سوء تفاهم شدم
سه سال پیش تو بدترین شرایط انتخاب کردم....
و
دوباره چند هفته پیش تو وضعیت کمی مشابه...و اگه فوت عمه اتفاق نمیافتاد
لااقل چند روزی زودتر از اونی که باید خاتمه میدادم به این اشتباه چند ساله
دوست دارم که دیگه تموم شده باشه تمام افکار آشفته و سوالای بی جوابم
فکر میکنم دیگه به جواب بعضی سوالام رسیدم.شایدم همه شون
و همینه که بهم میگه آرومم
باید زندگیمو شروع کنم
گرچه
هنوز ته دلم غصه ی عمه رو داره و مثل سابق انرژی ندارم که خرجش کنم اما
زمان همه چی و درست میکنه و اون انرژی رو هم برمیگردونه بهم
باید روزی هزار بار شکر کنم خدایی رو که منو بیشتر از خودم دوست داره و نمیذاره بیافتم تو چاهی که خودم کندمش
♥
۹۲/۰۶/۰۳