خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

مکث

يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۵۸ ق.ظ
مامان هرموقع یادش میاد میگه عکسای شیراز و چاپ نمیکنی چند تا تو آلبوم باشه لااقل؟؟ اصلا دوست ندارم عکسای اون مسافرت و چاپ کنم به خصوص اون مدت کمی که شیراز موندیم...خوب بود...حالم هم خوب بود و هم بد...هم امیدوار بودم و هم دلسرد دلم مدتهاست اونجا گیر کرده و واقعا زندگیمو نخکش کرده نمیدونم! شاید نمیخواستم همه چیز خوب پیش بره.بیشتر دلم میخواست از اول هیچ اتفاقی نیافتاده بود دلم میخواست اون بارم مثل همیشه سرسخت میبودم و به حرف دلم نمیکردم حالا که فکرشو میکنم میبینم عجب غلطی کردم!!! این قدرت منطق بدجور آدمو داغون میکنه یه وقتاااا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۴
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.