خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

افسون سخن-سالار عقیلی

جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۲ ب.ظ
تو میگفتی وفادارممحبت را خریدارمولی دیدم نبودیتو گفتی آن حبیبم منکه بر دردت طبیبم منولی دردم فزودیتو میگفتی که روز و شببُوَد نام توام بر لبزِ عشقت بی شکیبمدلم دیدم نمیجوییبه لب هرگز نمیگوییبه جز نام رقیبممن از بی خبری ز ناز و دل ستانی توشدم فتنه بر آن محبت زبانی توغم خود به فسون در دل من چون بنشاندیزدی بر دل من آتش و بر خون بنشاندیگرچه ای پری ز دوریتبی قرار و بی شکیبمبرکنم دل از تو بس بُوَدهرچه داده ای فریبممن تحمل جفای تو بیش از این نمیتوانمگر فرشته ای دگر تو را از حریم دل برانم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۹
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.