خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

آن روی آسمان

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ق.ظ
بالاخره پاییز چهره ی خودشو نشون داد تو این شهر امروز از صبح که شروع شد آسمون گرفته و ابری بود و تا همین الان داره میباره هوا هم سرد تر شده نسبت به دو سه روز اخیر منم کم کم باید به فکر باشم که بخاری اتاقم و بیارم....کلی باید جا به جا کنم واسه بخاری...حسش نیس یه چند روزی یه کم بیشتر تو فیسبوک گشتم و چند تایی آشنا پیدا کردم! همکلاسیای دانشگاه...+ فک فامیلمون البته فک و فامیل قبلا هم بودن...با بعضیا ارتباط نزدیکی نداریم اصولا...یعنی یه جورایی یهو جو زده شدن و یادشون رفت قبلا چی بودن و کی بودن و از کجا اومدن !!!! حالا تیپ و سر و وضع ظاهرشون فقط عوض شده (شدیدا به روز شدن) و فکر میکنن بقیه هم شان شون نیستن.....بماند که زندگشیون در چه وضعیتیه!! اینجاست که میگن آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی و همینا هم هر وقت مشکلی دارن توقع دارن همه کاری براشون بکنی و اگه نتونی به هر دلیلی زودیم بهشون بر میخوره و باز میشن بدتر از بد..... مشکل اینه که آدما این روزا مناسب شان خودشونم راه نمیرن!!! حالا بماند که معلوم نیس به چه دلیل یهو نوک دماغشونو میگیرن بالا و بقیه رو هم شان نمیدونن...بگذریم....اتفاقا اینایی که شرحشونم گذشت فیس بوکشون فقط آلبوم عکسای شخصیشون بود... مدل به مدل از خودشون تو خونه و عروسی و مهمونی با انواع لباسا و مدل موها و آرایشا عکس گرفتن و گذاشتن و بقیه هم هی ازشون تعریف و تمجید کردن! شایدم کارکردش فقط همینه؟؟!! خب من کاری به اون دسته ی خاص از فامیلمون ندارم...یه سری از دوستام (دانشگاه) و دختر خاله و دختر عمه و اینا دارم که بیشتر از دنیای واقعی تو این دنیای مجازی یا فیسبوک و یا مسنجر باهاشون مرتبط میشم یه فامیل نسبتا دوریم داریم (دختر خاله ی مامانم) که البته خونه شون به ما نزدیک بوده از بچگی و خیلی صمیمی بودیم و رفت و آمد داشتیم از قدیما... آدمای خوبین و البته با جنبه...بچه های همین خالم(بهش میگم خاله دیگه) همه شون هستن ، فامیلاشونم هستن...حتی فامیلایی که میدونم سالهای ساله پدر مادراشون با هم مشکل دارن و اصلا گروه خونیشونم به هم نمیخوره به هیچ عنوان و خلاصه اینا همه اونجا هستن و خیلی صمیمی و راحت و بدون قیافه گرفتن و ادا و اطوار با هم ارتباط دارن....اینجوری باشه خوبه این میشه استفاده ی درست و سازنده...با آدمایی که دوسشون داری و میشناسیشون ولی ازشون دوری...یا شهر دیگه یا کشور دیگه یا حتی فقط اون طرف شهر اما گرفتار ولی واسه عده ای فقط همون آلبوم عکسه! =======بگذریم====== دلم میخواست میتونستم پشت پنجره های اتاقم واسه پرنده ها لونه درست کنم تا هر موقع سردشون شد و پناه خواستن برن توش....هر روز براشون گندم بریزم....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۳۰
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.