خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

پخش و پلا

جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۰۱ ب.ظ
صبح با مامی طبق قرار رفتیم حرم (2رکعت به نیابت از دوستانم به جا آوردیم) وقتی رسیدیم تازه دعای ندبه تموم شده بود و جمعیت داشتن از رواق خارج میشدن...با توجه به فزونی جمعیت و تابلویی که اونجا بود فهمیدیم که درا بسته بوده و حدس زدم درای دیگه ی ورودی های رواق ها هم کلا بسته بوده احتمالا و اگه زودتر میرسیدیم میموندیم پشت در!! واسه این به این نکته توجه کردم که موقع اومدن مقداری معطل شدیم و میگفتم 2دقه زودتر رسیده بودیم به ماشین زودترم میرسیدیم....ولی فهمیدم اگه 2دقه زودتر میرسیدیم به ماشین نیم ساعت باید سرما میخوردیم....خیلی سرد بود تصمیم گرفتم بعد از این جمعه ها صبح برم ایشالا ...چون روزای دیگه یا سر  کارم یا چون روز قبل سرکار بودم و شبا هم که دیر میخوابیم خسته ام حال ندارم ظهر دعوت دختر خاله مامانم بودیم که از مکه اومده...خوب بود خیلی کلا دختر خاله های مامانم خیلی خانواده های باحالین...خیلی انسجام دارن...کلا یه کلاس خاصی دارن...خوشم میاد ازشون...با اینکه دامادا چشم دیدن همو ندارن یا بین خواهرا با برادراشون مشکلاتی پیش میاد اما روابط خواهرا و کلا بچه ها با هم خیلی عالیه...نه مث فک و فامیل داغون ما قبل از چهلم عمم دایی کوچیکم پسرشو داماد کرد که خب ما طبیعتا نرفتیم و گفته بودیمم نمیریم...و دلیلمونم موجه بود کاملا...یه آدم آداب دان و متشخص میدونه که بعد عروسیشون اونا باید میومدن خونه ی ما و مثلا کیک یا شیرینی عروسی میاوردن و ....  کیک و شیرینی ارزونی خودشون حتی یه زنگم نزدن!!!!! کلا چنان قیافه گرفتن (مخصوصا زن داییم) که انگار طلبکارن؟؟؟؟!!!! تازه مامی 2-3بار از اون موقع زنگ زده حالشونو پرسیده یا عیدارو تبریک گفته بازم خیلی سرد بودن....امروزم اومدن همونطور...زن دایی رو به روی من بود اصلا نگامم نمیکرد!!!!!!! حالا خوبه که اینا هیچی نیستن!!!!! آدم میمونه...ینی چی خب آخه؟؟؟؟ اگه مشکلی پیش اومده یا حرفی شنیدی بیا مث آدم بگو تا ما هم بدونیم یا قبول میکنیم مقصریم یا تو میفهمی اشتباه کردی اینقد ازین ادا اطوارا و قیافه گرفتنا بدم میاد که خدا میدونه....خدابیامرزه عمه مو هر اخلاقی داشت تو این یکی نمونه بود به خدا....اگه ناراحتم بود ازت اصلا اینجوری باد نمیکرد جالبیش ااینجاست که با این کاراشون تا گیر میکنن بدو بدو میان سراغت و توقع دارن زودم جواب بدی رفتار اینطور آدما خیلی برام سوال انگیزه!به یاد ندارم مامانم تا حالا همچین حرکتی کرده باشه! اصولا از بس این اداها و مسخره بازیا زیاد شده که فامیل از هم فاصله گرفتن .اونوقت مشکلی مثل مشکل دختر عموی بیچارم پیش میاد و وقتی کار از کار میگذره تازه میان میگن شمام یه خاکی بریزین!! فامیل مامانم کلا سردن...این داییم و زنشم بدتر از همه....بعدم یهو میرن تو قیافه...جالبه وقتی حالشون خوبه همین کارا رو از این و اون نقد میکنن....دسته جمع ازشون خوشم نمیاد...خدا هدایتشون کنه اصلا نمیخواستم این چیزا رو بنویسم!!! ولی خیلی رو اعصابم بود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۰
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.