خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

دفتر شعر

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ
نشسته بودم جلوی تلویزیون و مشغول بافتن پاپوشم بودم...یه لحظه سرم و اوردم بالا یه نفر داشت با زبان ترکی از روی یه دفتر شعر میخوند داشتم فکر میکردم به شباهت! و در همون حین چشامو انداختم رو بافتنیم و مشغول شدم و فکرم همچنان پیش اون شباهت بود دوباره سرمو سریع آوردم بالا یهو دلم ریخت!! گاهی انگار همه آدما شبیه هم میشن یا بهتر بگم همه شبیه اونی میشن که فقط تو میبینیش!! خیلی شبیه بود ..چشماش...ابروهاش...بینی عقابیش و لبای باریکش و حتی موهاش....فقط جوونتر.... و دیگه اینکه...... غیر از شماهایی که اینارو میخونید هیچ کس نمیدونه من این روزا چمه؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۳
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.