خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

کوچه ی سیاه

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۴۳ ب.ظ
همچنان نمیتونم نظرات وبلاگ دوستان و باز کنم.شرمنده! البته با گوگل کروم به زور باز میشه گلوم از صبح یه ذره درد میکرد الانم همینطور+یه کمی هم گوشام...باید درمانهای خانگیمو شروع کنم یک قدم به تغیر خونه نزدیک شدیم ولی یک قدم خیلی کوچیک! از این خونه بدم نمیاد اما از این محله و محدوده چرا از وقتی که اون اتفاق برام حوالی استخر افتاد (یه روانی بهم حمله کرد تو خیابون و سرم شکست و پام داغون شد....) از این مناطق بدم اومد نا خودآگاه حالا هزارم که بیان بگن اینجا منطقه خوب و خوش آب و هواییه...زمین گرونه...ارزشش میره بالا.....دیگه برام مهم نیست اینجا چه خاطراتی داشتم وقتی تمام خاطراتم داره نابود میشه زیادی خلوته...برام فقط تداعی نا امنیه و بس شبا که از سرکار برمیگردم از سر خیابون تا کوچه ی خودمون خلوت و تاریکه....واقعا با ترس میام و دائم حواسم به پشت سرمه از همون روز (2سال پیش) حس کردم تمام خاطرات خوشم تو این محله و خونه مرد هیچ کس منو درک نکرد و نمیکنه...حتی اون موقع هم بهم سرکوفت زدن!! بگذریم.... شهرداری مدتیه تو ایستگاه های مختلف ایستگاه دوچرخه گذاشته یه دکه که توش فک کنم 10تایی دوچرخه باشه واسه کرایه البته نمیدونم شرایطش چیه و چه جوریه و ..... ولی دلم خیلی برای دوچرخه سواریای بچگیم تنگ شد امروز همش داشتم فکرمیکردم چقدر دوست دارم دوچرخه سواری کنم بازم کاش واقعا اینقدر فرهنگ و اخلاق و امنیت بود + یه پدر یا برادر همراه که با هم دوچرخه سواری کنیم ولی خب واقعا نیست و من خودمم میترسم تنهایی برم دوچرخه سواری حالا بماند که اصلا چنین اجازه ایم بهم نمیدن ..... ولی دلم میخواد یه جایی باشه برم بدون مزاحمت و راحت دوچرخه سواری کنم و اینجاست که یه حسرت قدیمی دوباره خودشو نشون میده اینکه از وقتی فهمیدم دارم بزرگ میشم آرزو کردم کاش پسر بودم!!!! انگار جای منو داداشم عوض شده!!! اون احساساتی تر از منو خواهرمه...رفتارای دخترانه زیاد داره....و کلا آدم راحتیه کاملا برعکس من....اگه موقعیت اونو داشتم تو عالم پسر بودن...وای خدای من خدایا شکرت از اینکه سالمم ولی جنس مرد یعنی زندگی! و زن بودن تماما محدودیته.... محدودین منظورم حجاب و اینجور چیزا نیستااااا...کلا زن به خاطر زن بودنش محدود میشه خواه ناخواه حتی تو به اصطلاح آزاد ترین مناطق دنیا!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۴
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.