خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

خرید سرد

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ق.ظ
صبح با مامان رفتیم زیست خاور جهت خرید البسه زمستانی با رنگ شاد مثلا! هر 4طبقه رو از فیض حضورمون بهره مند کردیم و آخر سرم اذان شد نماز خوندیم همونجا و برگشتیم ( البته خریدامونم خدارو شکر انجام دادیم) تو نماز خونه خیلی گرمم بود چون تمام مدت با پالتو و شالگردنم بودم و دو تا اتاق پروم رفتم تو این فاصله دیگه داشتم خفه میشدم این بود که تا رسیدیم نماز خونه چادر و در آوردم و پالتومم درآوردم و شالمم باز کردم و تو فکر این بودم که روسریمو یه تکونی بدم که چشمم خورد به کاغذایی که دور تا دور نماز خونه بود و نوشته بود: " بانوان گرامی لططفا حجاب خود را رعایت کنید . این مکان مجهز به دوربین مداربسته است" دوربینا رو هم دیدم اتفاقا ...هیچی دیگه کار از کار گذشته بود سریعا خودمو جمع و جور کردم جالبه که تا حالا اون کاغذا رو ندیده بودم اونجا!! شایدم نبوده و تازه گذاشتن! ساعت 10 اونجا بودیم و اغلب مغازه ها بسته بود...ساعت 11:30 آخرین خریدمونو انجام دادیم و مغازه داره دشت اولش بود تازه!! ساعت 1 هم خونه بودیم و بعد از دقایقی بابا که از روز قبل کشیک حرم داشت و تا صبح نیومده بود هم از راه رسید و چشممون روشن شد دستمونم خوند که ما تازه رسیدیم ما مشهدیا همچنان در تنبیه و ریاضت بارشی به سر میبریم...صبح که میرفتیم یه سری نقطه های سفید کم حال از آسمون فرود میومد اونم به فاصله ی نیم ساعت یکی ...ظهر که برمیگشتیم آفتاب بود با سوز خفن انگار 1متر برف اومده اینجوریاست دیگه...مگه امام رضا بهمون رحم کنه عاخه به چیمون رحم کنه؟؟؟ خود ما تو این 4طبقه قیمت یکی دوتا جنس مشابه رو که میپرسیدیم کلی متفاوت بودن... یه حسایی هستن که جز خدا هیچ کی نمیفهمه شون میتونی با جزئیات بشینی برای خدا تعریف کنی و از چشمایی که بهت زل زدن و افکار جور واجوری که تو مغزها میگذره در امان باشی چون قبل از اینکه تو بگب خدا خیلی خوب و حتی کامل تر از خودت میدونه مساله ی مهم زندگی من اینه که : از خودم توقع اشتباه و خطا و گناه دارم (نه که به عمد باشه ها) اما از خدا انتظار ندارم وقتی ازش کمک میخوام تنهام بذاره! این غیر ممکنه... میدونم که میبینی و میشنوی و میدونی حالم چیه ولی نمیدونم چرا سکوتت و نمیشکنی...شاید این امتحان سخت هنوز تموم نشده...اما من صبر میکنم چون تنها کسی که بهش 100% خوش بینم تنها و تنها خودتی پی نوشت: در جریان یاد آوری خاطرات
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۱۵
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.