خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

قاطی پاتی

دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۰۲ ب.ظ
امروزم نشد برم هیات یهو بدجوری سر درد شدم و هنوزم هستم...شبم قرار بود فروغ بیاد...دیدم برم و برگردم اونم تو این ترافیک و راه دور پدرم در میاد ترجیح دادم بیام خونه...البته شنیدم که گفتن هر روز بازه .تصمیم گرفتم فردا برم صبح میرم حرم ایشالا...شاید تا ظهر موندم احتمالا مهمون همیشگیمونم فردا از صبح اینجا باشه..ترجیح میدم لااقل صبح نباشم خونه میدونم تمام صبح تا ظهر و در حال چرخیدن تو نت سپری میکنه! اینم شانس منه دیگه....تمام خرجش و درد سراش با منه استفادش واسه بقیه تازه طلبکارم میشن چیزیم نباید تحت هیچ شرایطی بگی که بهشون بر نخوره !!!!!!! ای خدا شکرت دلم میخوا لااقل واسه یکی دوساعتی به این چیزا فکر نکنم برم بشینم یه گوشه ی دنج و با خودش حرف بزنم بالاخره یه کاری میکنه دیگه!! ترجیح میدم بشینم اینجا تا اینکه پای سریالای مزخرف تلویزیون باشم یه سریال میسازن الکی الکی هی کش میدن...مث مار پله میمونه که هی میره بالا و مار نیشش میزنه پرت میشه پایین آخرش که میرسه یهو سَمبَل میشه هم چیو بهشت پیدا میشه!!!! واقعا اعصابم بهم میریزه وقتی میشینم پای اینا :| هِدسِت و میذارم رو گوشام که اصلا صداشم نشنوم آخر سال که میرسه همیشه کلی کار میریزه سرم...ریز ریز و یواشکی ومن ازشون فرار میکنم و نهایتا هم همه رو در آخرین دقایق با کلی اعصاب خوردی تموم میکنم بیخیال کاش یکی بود فردا منو با ماشین میبرد هیات و برمیگردوند.... تازه عکسایی رو هم که به عکاسی سفارش دادمم هنوز نگرفتم فردا رو واسه خودم دارم میرم...پنجشنبه هم باید با مامان برم که تنها نباشه..بهش قول دادم عملا این هفته کار بی کار واسه همینه که دلم میخواد فرار کنم برم یه جایی که کسی باهام آشنا نباشه مشکل اینجاست که دلم برای بعضیا میسوزه و کارشونو قبول میکنم و بعضیا رو هم از روی احترام و در مواجهه ی این دو گروه با هم برای هر دو یه جورایی مجبور میشم کار قبول کنم ازشون جهت انبساط خاطر: یکی از مشتریا امروز خواستگارای منو پروند :))) یه غریق داشتیم که درواقع صرع (درست نوشتم؟) داشت و تو آب بیهوش شده بود..کشیدیمش بیرون و.... خانومه میگفت تا اومدی اینا گفتن عه! این ناجیه.... اومد بعد این خانومه ام کلی خندیده :| به اونا گفته واسه اینا نقشه نکشین اینا همه متاهلن من خودم قبلا آمار گرفتم :| داشت اینارو با خوشحالی تعریف میکرد واسه من!! منم خندیدم و چیزی نگفتم بعدش به سمی گفتم اونم کلی خندید و گفت دیوونه چرا نگفتی ما مجردیم خب ؟؟:)) عصریم یه نفر زنگ زده بود کلی پای تلفن با مامان گفتن و خندیدن :| پسرشون قدش 185 بوده و اولین معیار هم قد دختر بوده که منم 158 ام و مامی با گفتن این جفتمونو راحت کرده :)) به مامی میگم ازش میپرسیدی چیکار کردین قد بچه تون بلند شده اینقد؟ :)) کلا ازین موردا تازگیا زیاد شده!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۳۰
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.