خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

منو سمانه

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۲۵ ب.ظ
امروز با سمانه کمی حرف زدم گفتم حالم خیلی بده سمانه...نگام کرد و گفت معلومه! گفتم چند روزه که خیلی بده گفت حس کرده بودم...میخواستم بهت بگم ولی دو به شک بودم.... یه کمی با هم راه رفتیم و حرف زدیم تا شیفت تموم شد و حدود 10 دقیقه بعدش هم حرف زدیم.... حرفاشو خوب میفهمیدم و حس میکنم اونم خیلی خوب منو شناخته البته همه چی رو توضیح ندادم فقط بهش فهموندم که مدتهاست حالم هی بد میشه و ..... یه سری دردامون مشترکه و من از گفتنشون بهش نگران نمیشم...خوب درک میکنه حرف زدن باهاش کمی آرومم کرد حالم و بهتر کرد کلا کاش میتونستم همه چیو بهش بگم بشینم پیشش و تمام گریه هامو واسه اون بکنم....ولی خب دلم نمیاد خودش خیلی بیشتر از من گرفتاری داره تو نقطه ای گیر کرده که من میترسم یه روزی بهش برسم و خودشم مدام بهم میگه حواست باشه! ********************* امروز یه پیشنهاد کاری داشتم خودم که بدم نیومد...مخصوصا با اوضاعی که این روزا دارم ترجیح میدم کمتر تو خونه بمونم تا کمتر اصطکاک بوجود بیاد جاش خوبه ساعتشم واسه من خوب بود.روزای فرد 7صبح تا 2 بعد از ظهر اما خب مامان و بابا که طبق معمول مخالفن من کاری به مخالفت و موافقت کسی ندارم...سپردم به خود خدا ...اگه مصلحتی توش باشه خودش برام جور کنه برم جالبه که دیشب داشتم به یه همچین چیزی فکر میکردم و امروز بهم گفتن..... جدا از اینکه دلم اندازه ی تمام دنیا برات تنگ شده و آرزو میکنم بازم ببینمت و با هم حرف بزنیم اینکه نمیتونم هیچ کسیو جای تو بذارم اینکه تو خیلی از چیزایی که سمانه میگفت و داری حیف فقط حیف که یه کمی زود به دنیا اومدی حیف که ما آدما اسیر خیرخواهی هایی شدیم که بزرگترامون تشخیص میدن حیف...حیف که من یه کم دیر تر پا به این دنیا گذاشتم جدا از همه ی دوست دارمایی که تو دلم فریاد میزنن و بغض میشن اینکه هیچ وقت نمیتونم ازت دل بکنم اما باز میگم خدایا هرچی خودت میدونی اگه تو نمیخوای باشه قبول! فقط بهم صبر بده...خیلی زیاد اونقدر که بتونم تحمل کنم تمام این دلتنگیارو لحظه هایی که با همه وجود کنارم تو رو حس میکنم اما نیستی باید باشی ولی نیستی خدایا باز دارم دیوونه میشم کاش از کوره در نرفته بودم و باهات حرف میزدم کاش اون زمان که تو ام میخواستی منم میخواستم کاش موقعیتش پیش میومد کاش کاش کاش کاش لال نمیشدم و حرفامو میزدم من موندم حسرتی که داغش به دلم مونده بیزار از آدمایی که نمیخوام و میان و تویی که میخوام و دیگه نمیای شاید دیگه حال و حوصله ی ناز کشیدن نداری از دختری که میگفتی عاشقشی اما اون هیچ وقت نفهمید شاید منم به حال و روز تو بودم بدتر ازین میشدم.... ولی واقعا چطور میتونی؟؟؟؟ دوست دارم هرچند نتونستم اینو بهت بگم هیچ وقت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۰۹
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.