خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

یه پیشنهاد به موقع!

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۰۸ ب.ظ
پیشنهادای خوب باید به موقع باشن یعنی اگه به موقع باشن کسایی که پیشنهادای خوب بهت بدن کلی مسیر زندگیت تغییر میکنه مثلا اگه اون زمان که من تازه 18سالم شده بود از اول پیشنهاد ناجی بهم میدادن و مربیم باهام واسه نجات غریق کار میکرد اینهمه مدت طول نمیکشید.... شاید الان حداقل 4سال بود که مدرکمو گرفته بودم ( با احتساب معطلی و کلاسای دانشگاه) شایدم بیشتر! ولی متاسف شدم از نتیجه ای که این چند روزه بهش رسیدم اینکه یا واقعا نمیخواسته یا براش اونقدرا مهم نبوده یا؟؟؟؟؟ حوا جونو میگم...این روزا یه شاگرد دیگه هم داره که واسه مربیگری تمرین میکنه من که دارم میبینمش میتونم تشخیص بدم اون تست ورودی رو هم قبول نمیشه! مخصوصا که برای مربی شدن تو مشهد باید از چند تا فیلتر بگذری...یعنی از یکی از این 4تا و این خانوم از هیچ کدوم رد نشده! اما مربی بهش گفت به نظر من خوبی !!! چرا بهش نمیگه ....نمیدونم!!! چند روز پیش مثلا اومد موج پروانه ی منو درست کنه...حرکتی که گفت و انجام دادم..خودم حس میکردم که جالب نیست اما میگفت این خوبه!!!! وقتی بچه ها بعدش دیدن میگفتن چرا اینجوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سمانه گفت همون شنای خودتو برو دیگه ام این کارو نکن که میزنی همه شو خراب میکنی و من داشتم فکر میکردم چرا وقت منو تو اون 3-4سال هدر دادن واسه مربی با این شرایط خاص!!!!!! این حرف از اونجایی شکل گرفت که جلسه پیش حرفش شد و محبوبه گفت تو اگه به من هی نمیگفتی بیا این دوره شرکت کن من شرکت نمیکردم واقعا واگه این کارو نکرده بود باید تا آبان سال دیگه صبر میکرد1(این که شرکت نکنه هم پیشنهاد حوا جون بود!!! میگفت هنوز آماده نیست) اما من بهش گفتم برو تو تست ورودی خودتو محک بزن تا استرست بریزه....اینقدر گفتم که محبوبه شرکت کرد و خدارو شکر قبول هم شد من کمی دل چرکین شدم از سالهایی که همینجوری گذشت و کسی نبود به من پیشنهاد به موقع بده پیشنهاد تو هم یه کم زود بود...کاش یه کم دیگه زمان میگذشت و بعد تو میومدی و حرفت و میزدی اونوقت شاید یه چیزایی فرق میکرد همه چی فراهم بود برای یه جواب قطعی اونوقت شاید الان دیگه من به تو فکر نمیکردم همه ی این اتفاقاتی که افتاده میافتاد جز حضور تو و نه غصه ی تو به غصه هام اضافه میشد و نه خوشی بودنت به خوشیای نداشتم اونوقت موقع خندیدن یهو دلم نمیگرفت و ساکت نمیشدم لجبازی نمیکردم شاید موقعیتم خیلی با الان فرق داشت خوب و بدشو نمیدونم... امشب به خاطر تو دارم اهنگای هایده رو دانلود میکنم....تو دوست داشتی...شاید منم خوشم بیاد!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۰
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.