خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

همایش

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۱۷ ب.ظ
امروز مادر جان به اتفاق خواهراشون همایش داشتن و رسما منو از خونه بیرون کردن! صبح یه کار اداری داشتم که باید انجامش میدادم و مامانم لطف نمود گفت بعدشم با سمی قرار بذار برین پروما قبل از اینکه به سمی بگم خودش زنگ زد و گفت فردا هم که استخر (به دلیل افت فشار گاز) تعطیله بیا بریم پروما.... آخر شبم اس زده بود که زود نیا من میخوام امروز یه کم بخوابم منم بعد نماز ساعتو کوک کردم رو 8 یه خواب خیلی عالی داشتم میدیدم....خیلی خوب بود...کاش واقعیت داشت...به شدت هوایی شدم....البته این قصه ی همیشه منه تو این 2-3سال...به محض اینکه میام فراموش کنم یه چنین خوابایی میبینم...ینی درست روزایی که بهش فکر نمیکنم و تصمیم میگیرم یه چیزایی رو تغییر بدم...بی تفاوت میشم و ....درست همون شبا خوابای شیرینی میبینم که انگار میخوان پشیمونم کنن!! داشت کار به جاهای خوب میرسید که مامان زنگ زدد به خونه (صبح رفته بود حرم) برداشتم گوشیو..گفت مگه نمیخواستی بری......... تو زمستون از سخت ترین کارا اینه که از زیر پتو بیای بیرون خلاصه پاشدم حاضر شدم و رفتم..دم در مامانو دیدم که داشت برمیگشت خونه..خداحافظی و ... کلی رفتم اون سر شهر و به مغزم فشار آوردم آدرسی رو که 5سال پیش رفته بودم و به خاطر بیارم....رفتم دیدم از اونجا نقل مکان نمودن جناب آقای...و من باید برم یه ورزشگاه دیگه تو یه نقطه ی دیگه....بالاخره 10:30 کارم تموم شد و تا 11:15 منتظر سمی جان بودم تو پروما پروفا جنساشو آف زده بود...از اون طبقه فقط یک عینک شنا گرفتم که خوب بود بعدم طبقات بالایی دوتا جنس دیگه که قیمتشون مناسب بود و ...برگشتیم از اونجا میخواستیم بریم احمد آباد واسه سمی که میخواست کفش بگیره گرچه ساعت 2بود و میدونستم بسته اس ولی خب رفتیم وای خدای من سمی با 40تا رانندگی میکرد و لاین وسط هم بود!!! تازه وقتی بهش چراغ میدادن و بوق میزدن که بره کنار نمیرفت بماند ناراحتم میشد :| وااااای از فردا کلاسام شروع میشه و من عملا از 5صبح باید بیدار باشم! تازه روزای زوج که بعدشم باید برم سر شیفت و ظهرم نمیتونم بخوابم باید ساعت خواب شبمو ببرم جلو تر :)) ینی فقط استرسای من سردی هوا و دیر خوابیدنمه :))
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۹
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.