خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

کوچ اجباری

يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ب.ظ

اینجا را دوست ندارم...

مثل کسی هستم که از انه ای ویلایی به آپارتمانی تنگ نقل مکان کرده باشد

الان 5دقیقه است که مطلبم را ارسال کردم ولی هنوز به نمایش در نیامده!!

کجایی بلاگفا؟؟؟

اینقدر غر میزنم که مدیر سایت خودش پرتم میکند بیرون...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۷
سپیدار

نظرات (۱)

منظورم از چند خط آخر ، آنجایی بود که نویسنده دست مادرش را میگیرد و زیر باران راه میرود. چقدر صمیمی احساساتت را توضیح میدهی.حسودی ام میشود.خجالت میکشم.دلتنگ میشوم.یاد قدیم می افتم.جوری که سهیلا صدایم میکرد علی جان.یا از آنطرف خواستگاری هایی که این روزها میروم و حرفهایی که میشنوم(در این مورد ی ذره در وبلاگم نوشتم؛بطور مشخص روزهای دوم و بیست و چهارم اردیبهشت) زمان میگذرد و همه ی احساسها تبدیل به بخشی از خاکسترهای زمان میشوند.ولی احساسهای تو نامیراست.بی عقده ست.حتما به این روز نوشتها ادامه بده حتا اگر هیچ خواننده ای هم نداشته باشد. این سیاره به نوشته ها ، عاطفه ها ، دلتنگی ها و خودبیانگری های این چنینی نیاز دارد.
پاسخ:
ماییم و همین یک مادر! سعی میکنم براش خوب باشم گرچه اونی که باید باشم نیستم.. تاامروزم خیلی کوتاهی کردم.. لطف شماست

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.