خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

دلتنگ غریبه ها

دوشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۵۸ ق.ظ

دلم برای همکارانم تنگ نشده

شاید بتوانم باز هم مثل قبل به محض دیدار (بخصوص 2نفرشان) جیغ جیغ های قدیم را راه بیاندازم و کل محیط را روی سرم بگذارم ولی چندان مطمئن نیستم!

البته اغلب وقتی دلتنگ میشوم خودم نمیفهمم!!! تا اینکه دیدار حاصل میشود و میبینم که چقدر منتظر این دیدار تازه بودم

بیشتر دلم برای کلاسهایم تنگ شده و شاگردانم

روزهایی که خسته و دلگیر با خود میگفتم " امروز را با شاگردها حسابی خوش میگذرانم" و همین طور هم میشد

شاگردانم مرا دوست داشتند

به خصوص آن کلاس بعد از ظهر

هرچه فکر میکنم میبینم نمیتوانم شغلی دیگر را جز این انتخاب کنم!

کاش این تعمیرات لعنتی زودتر تمام میشد

*****

به هوای ساعت سازی با مامان به پیاده رویمان میرویم

امشب طبق معمول یکشنبه شبها، بچه ها می آمدند

رفتیم..هوا عالی بود

اما من نه...

کمی با مامان راجع به کاری که قرار بود قبول کنم حرف میزنیم..دست آخر حرف مامان را میپذریرم و کار را رد میکنم

خودم هم ته دلم راضی نبود...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۸
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.