خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

دنیای کلمات

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۵۸ ق.ظ

بعضی اتفاقات به ناگاه حرفهایت را به یادم  می آورد

میبینم چقدر این حرف برای این موقعیت مناسب بوده..

و با خود فکر میکنم که کی و از چه کسی شنیده بودم؟

اینجاست که تو از میان افکارم خودنمایی میکنی و لبخند بر لبم میخشکانی!

بارها و بارها این اتفاق تکرار شده...

و بعد حسی به من میگوید:

" مگر میشود کسی با چنین تفکری، اینچنین انسانی باشد؟؟ "

و باز مثل همیشه انبوهی از مشابهتها به ذهنم هجوم می آورند و بی آنکه به نتیجه ای برسم از فکرهایم خسته شده و رهایشان میکنم

دیگر عشقی در من موج نمیزند وقتی تو به فکرم میایی

فقط سوال ..... و گاهی که بسیار دلگیر زمان و موقعیت و مکانم میشوم نفرت وجودم را آکنده میکند...

 

****

دیشب خواب دیدم شعرهایی که برای مادرم سروده ام را برایش میخوانم و مادر غرق لذت میشود...شعرهایم از آنچه واقعا سروده ام زیباتر بودند..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۳۱
سپیدار

نظرات (۱)

امیدوارم حالت شعرت همیشه خوب باشه سپیدتر از هر سپیدی و درکنار مادر عزیزت خوش باشی و غمها و هرچی تلخی ازگذشته احیانا ته وجودت رسوب کرده ازبین بره و زندگی یه لبخند بزرگ بهت بزنه.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.