خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

روزمره

جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ
به همین راحتی نیمی از ماه رمضانم گذشت!! هم نمیخوام زود تموم بشه و هم میخوام! بخش اول مربوط به قول و قرارای خودمه و شرایط روحی خاصی که این ماه داره... و بخش دوم مربوط به کارم میشه! شرایط کاریم و ساعتش ، رفت و آمد و برام مشکل میکنه...حالا بابا جان هر شب زحمت رسوندن و برگردوندن بنده رو میکشن ولی خب میدونم که دوس داره این وضع زودتر تموم بشه و بعد ازون دیگه خبری از راحت نشستن تو ماشین از دم در تا دم در محل کار نیست! و باید با اتوبوس خودمو برسونم به خصوص که بیرون شهر هم هست و اصلا نمیشه حتی از تاکسی استفاده کرد.. بازم شکر..همه از بیکاری مینالن و من با وجود اینکه کار دارم نباید غر بزنم البته خب شرایط من همیشه ویژه اس!! متاسفانه نمیتونم جایگزین بچه ها بشم و همه رو به بهانه های مختلف رد میکنم و میدونمم که ممکنه خودم روزی گرفتارش بشم ولی خب...کاری ازم بر نمیاد.. مثلا الان اینجا فقط سه شنبه که شب شهادته تعطیله! و یکشنبه و پنجشنبه ما باید بریم سر کار و من اصلا دوست نداشتم..حالا فقط در یک جمله نوشتم اگه کسی میتونه این دو روز و جا به جا کنیم..که بعیدم میدونم جوابی دریافت کنم...یکیم برا فردا میخواست من جاش برم ولی فردا کسی نیست منو برسونه برا همین قبول نکردم والبته دلیل دیگشم این بود که شنبه ها با مامان قبل افطار میریم حرم و نمیخوام این فرصت و به هیچ وجه از دست بدم..یه تغذیه روحی اساسی نیاز دارم که مدتها ازش دور بودم خلاصه که ما تو این ماه رمضونی با این کارمون دردسرهااااا داریم چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر تو این مکانهای تفریحی میفهمی فرهنگ مردم ما به شدت پایینه!!! البته یه عده  که تعدادشونم کم نیست!!! تو یه جایی مثل تونل به شدت جیغ میکشن ...دست میزنن و آواز میخونن و صوت میزننن...بدتر از همه همون جیغای وحشتناکه... شما تصور کنین مجبورین 1یا 2ساعت تو یه رودخونه داخل تونل باشین..پر از گاز کلر و محیط بسته...حالا هی بیان و برن جیغ بکشن...وقتیم تذکر میدی یا گوش نمیدن و به کارشون ادامه میدن یا مث طلبکارا میگن مگه چی میشه؟؟؟ ما پول دادیم اومدیم اینجا تخلیه بشیم هم فرهنگ بسیار پایینه و هم متاسفانه عقده های روانی زیاده...که بدون توجه به حال و احوال دیگران فقط با جیغ و سر و صدا تخلیه میشن امیدوارم مجبور نشم مدت زیادی اینجا بمونم...   2تا از سفارشای خیاطیمم بالاخره تموم کردم و منتظرم بیان ببرن شب مهمونی عروس خالم گیر داده بود براش لباس بدوزم برا شهریور که عروسی دارن...حالا تو اون شلوغی که هی میومدن خداحافظی کنن این ول کن نبود...بهشم گفتم من هر روز سرکارم...اونجا مجبوری قبول کردم ولی ازونجا که از فامیل به خصوص اینا!!! هیچ خاطره ی خوبی تو این زمینه ندارم به مامان گفتم اونم گفت بیخود گفته قبول نکن! هر موقع زنگ زد میگم نمیتونی بدوزی و وقت نداری اصلا یه مانتو هم مدتیه برا خودم هی طراحی میکنم و بالاخره امروز به نتیجه رسیدم ولی چندان حسش نیس.... اما باید زودی بدوزمش و من هرچی که از بلا تکلیفی فرار میکنم باز آخرش وسطشم دقیقا!!! حالا دیگه سعی میکنم حرص نخورم تا بگذره...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۲
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.