خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

یک ماه-یک تجربه-یک خواسته-یک اجابت!

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ب.ظ
دو سوم این ماه هم رفت...یه قولایی داده بودم که تا حدی عمل کردم... یه چیزاییم خواسته بودم...که امروز گرفتم جواب یکیشو خیلی سر درگم و مردد بودم برای موندن جایی که حقیقتا نمیدونستم از موندن یا رفتنم چه خیر و شری در انتظارمه و امروز بالاخره تصمیم نهاییمو گرفتم دیشب و تقریبا از دست دادم..اما از خدا خواستم کمکم کنه تا بهترین تصمیم و بگیرم و بهترین انتخاب و داشته باشم و علی (علیه السلام) اسم اعظمیه که دیشب بارها و بارها با خودم تکرار کردم تا جوابمو بگیرم که گرفتم بالاخره راحت شدم!!! خدایا دنیا دنیا سپاس این پارک لعنتی از شبای قدر فقط شب 21 تعطیل کرده!!!! و دیروز من شیفت داشتم و خیلی ناراحت بودم از این موضوع ...جایگزین هم نبود...متاسف شدم اول برای مدیری که جز پول هیچی براش مهم نیست..و درسته که میگن کسی که فرمان خدا براش مهم نباشه بنده ی خدا هم در نظرش ارزشی نداره آدمی که تا دیروز میدیدم جون مردم براش ارزشی نداره چرا که مجموعه رو با وجود نواقص زیاد و امنیت پایین افتتاح و بهره برداری کرد ...دیشب فهمیدم کلا اعتقاد به خیلی چیزا نداره... خیلیا ازینکه دیشب شیفت بودن ناراحت بودن ته دلشون و بعضیام بی تفاوت ... شاید 20-30 نفر مهمان تو مجموعه بودن..اکثریتشون از اهالی خود همون روستا یا خانواده های پرسنل بودن!!! و تعدادیم که از احوالاتشون پیدا بود اعتقادی به این شبا و این مسائل نداشتن... اونا به خودشون مربوطه ولی چرا باید چنین شبایی یه همچین مجموعه ای باز باشه و خدمه و پرسنل مجبور باشن بیان سر کار؟؟؟ خیلی متاسف شدم دیشب...برای صوت و کف و رقصهایی که دیدم...برای شادیهایی که دیدم و جاش نبود و خیلی پشیمون شدم ازینکه رفتم!! به هر حال اونجا مکانیه که از نظر استاندارد در پایین ترین حد ممکنه...چیزی که خیلی از مشتریامونم ازش شکایت دارن اغلب.. از نظر بهداشت افتضاح...بیشتر از نیمی از بچه ها دچار عفونت بودن یا شدن!!! و با اون حال بازم از آب استفاده میکردن که به راحتی باعث انتقالش به بقیه میشن سرناجیا به هیچ وجه داخل آب نمیشن..و چندتاییشونم اعتراف کردن که وسایل اینجا خطر ناک و غیر استاندارده.. 3تا شون واقعا بی تجربه ان و..... کلا جاییه که مسئولیت زیادی داره و خیلیم خطرناکه و به نظر من نمی ارزه آدم عمر و سلامتی و اعصابشو چنین جایی بذاره دوست دارم کارم برام تفریح باشه...اونجا اغلب کم سن و سال و از سر بیکاری میان... و متاسفانه جو بدی داره..خیلیا از زیر کار در روان...تحمل سختیاشو ندارن و بقیه باید جور بکشن من خیلی تو این مدت فکر کردم که بمونم یا برم...و دیدم هیچ پولی جدا ارزششو نداره با اینهمه استرسی که بهت وارد میشه!! تا شب 19 که اونجا بودم...از خدا خواستم کمکم کنه بهترین تصمیم و بگیرم تا هیچ زمانی پشیمون نشم و دیروز تصمیم قطعیمو گرفتم و به یکی از سرناجیا که مسئول کارای اداری ما هم هست پیغام دادم دیگه شیفت نمیام...و اونم بعد یه سوال و یه جواب کوتاه من قبول کرد واقعا راحت شدم...همش استرس داشتم اونجا و اعصابم خورد بود بابت اینهمه بی نظمی و نبود سرویس و ...... و خوشحالم که همچین تصمیمی گرفتم و مطمئنم هیچ وقت پشیمون نمیشم چون زمانی این تصمیم و گرفتم که به خوبی اونجا رو تجربه کرده بودم... تجربه ی خوبی بود...ولی کلا کلاس کاری آدمو میاورد پایین با اون اوضاعش! برای منی که هم مربیم هم ناجی جای دیگه ام کار هست..فقط امیدوارم کارت مربیم بعد دوسال بالاخره بیاد!!! خدا لعنتشون کنه که اینقد امروز و فردا میکنن... تو همین یک ماه خیلی چیزا فهمیدم و دیگه اصلا دلمم نمیخواد بهش فکر کنم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۵
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.