دردی از جنس عشق
سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۷ ب.ظ
پریشب دستم با بخار اطو سوخت...خیلی اذیت شدم...
3تا انگشت آخرم انگار آتیش گرفته بودن...
چند قطره ای اشک ریختم ولی نه از درد..از حرص دلم
قبل از اینکه بسوزه حال و حوصله نداشتم و داشتم به خودم میگفتم بذارمش کنار...وقتی سوخت اعصابم خورد شد
بماند که شب و تا صبح نخوابیدم از سوزش و درد...
دیشب یه جورایی شرمنده شدم...
اون یه ترکش پشت سرش داره که دائم آزارش میده...دردای غیر قابل تحمل و مسکنایی که دیگه چندان اثری ندارن ولی کلی عوارض دارن
اما میگه برام شیرینن این دردا...چون به عشق خاک و وطنمن.....................
و من به خاطر یه سوزش چقدر به خودم پیچیدم...
و یه سردرد چقدر میتونه بی تابم کنه...
کاری نمیتونم براش بکنم جز دعا.....
دعا برای سلامتیش...برای اونچه که از دستش داده..
♥♥♥
۹۴/۰۵/۰۶