خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

پایان تلخ یک مسیر

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ق.ظ

امروز دیگه مدیر و سرناجی خداحافظی کردن

اصلا امروز یه جوری بود...

ماه پیش بود که گفتن به فکر جای جدید باشین ..فلانی گفته...

بعد جویا شدم دیدم نه فلانی نگفته...

کلا هزار جور حرف بود...

منو سمانه رنجیده بودیم..و ظواهد و قراین نشون میداد مدیر یه جورایی پرمارو داره باز میکنه... یا اگه کار خودش نیست برای جلوگیریشم تلاشی نمیکنه!!

منو سمانه خیلی زخم خوردیم ازیناا....

کم کم فهمیدم قراره عوض بشه...به سمانه هم گفتم...سمانه به خاطر اون حرفش 4شنبه هاشو با جای دیگه قرار داد بسته بود..فک میکرد دیگه نباید بیاد...بعدا فهمید همچین چیزی نبوده...

4شنبه ی پیش مدیر جدید و آوردن و طی یه مراسم خیلی احمقانه معرفیش کردن و مدیر فعلی کنار گذاشته شد...

به دلایلی که مطرح شد کاری ندارم..

به دفاعیاتیم که از باعث و بانیش شد هم همینطور..

اما رفتارشون زشت بود...نحوه ی کارشونم زشت بود...حرفاییم که بعدش زدن زشت بود

هرچیم که بود نباید شخصیت کسی خورد میشد...

به هر حال امروز بعد از 3-4روز حرف و حدیثای مختلف از این ور و اونور بالاخره تموم شد..

همه هستن جز مدیر و سرناجی و یکی از خدمه هم ماه دیگه میره..

تا ساعت آخر صبر کردیم...

و موقع خداحافظی...وقتی سرناجی میرفت خودمو نگه داشتم..زود رفت که گریه نشه..ولی شد..

آخر سر مدیر که همش میخندید تا ما شاد باشیم بالاخره اومد خداحافظی کنیم..تا منو بغل کرد اشکام ریخت...

تو این 19سالی که شنا یاد گرفتم هر استخری برا آموزشام میرفتم بود و میدیدمش

تمام 13-14سالیم که اینجا بودم همیشه بود..

اون زمانی که شاگرد بودم و برا تمیرین میومدم...هر وقت بعد مدتها میومدم و میدیدمش میپریدم بغلش و کلی جیغ جیغ میکردم...

من عاشقش بودم..

تا اینکه همکار شدیم..تا اینکه مسائلی پیش اومد که توقع نداشتم..

و حالا باز دور شدیم

شاید حالا باز عاشقش بشم..

امروز تو بغلش کلی گریه کردم..

و هنوز چشمام گرمن

 

حالا ما موندیم و یه مدیر داغون که نه مدیریتی داره و نه چیزی از کار ما میدونه...

عصری که خیلی رو اعصاب من بود...گیر داده بود برام مانتو بدوز 7000تومن :|

فک کن!!! کسی که 1میلیون بیشتر حقوق میگیره!!!!!

خدایا این حرص و ولع چی بوده که تو بعضی آدما گذاشتی...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۳۱
سپیدار

نظرات (۱)

پری جان خیلی متاسف شدم از این خبر .. از ظهر همش توی این فکر بودم که چی میشه والان که دیدم .. .. ایشالا هرچی پیش میاد به صلاحتون باشه و اون مدیر قدیمی هم حالش خوب باشه.. میشه کسی رو دوست داشت با این که کنارت نداشته باشیش میشه ازش خبر بگیری و جویای حالش باشی ولی کنار اومدن با این مدیر جدید رو نمیدونم دیگه...!

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.