خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

تقصیرات سیاه

پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۴۰ ب.ظ
در حالی که تنها خیابان پهن و طولانی را به سوی خانه میرفتم به خودم میگفتم "به روحت هم رسیدگی کن"
نمیخواهم روحم بمیرد ..نمیخواهم حواسش تماما پی مادیاتی که احااطه ام کرده اند باشد..نباید روحم را فراموش کنم.کار سختی نیست
اما نمیدانم چرا نمیشود

نمیدانم چند درصد دخترها با این مشکل مواجهند
به خصوص دخترانی به سمن و سال من که به هر دلیلی همچنان با پدر و مادر زندگی میکنند
به تفاهم نمیرسیم!
ترجیح میدهم ساعتها پای این صفحه ی جادویی بنشینم اما از بحثهای بیهوده دور بمانم
حتی ساعتها پایین در آن زیر زمین که حالا به شکل کارگاه خیاطیم در آمده کار کنم یا حتی بنشینم جلوی بخاری و خیره به نقطه ای شوم تا زمان از دست برود
کنار هم که مینشینیم یا مامان غرق در کانالهای تلویزیون است و این درحالیست که من از تلویزیون و فیلم و ... و در سکوت کنار هم بودنمان میگذرد..گاهی هم که حرفی میزنم احساس میکنم حواسش پی همان تلویزیون و سریالهای مزخرفش است و لال میشوم
و اگر تلویزیون و فیلم نباشد و در نقطه ی دیگری پیش هم باشیم تمام حرفهایمان با انتقادات و عیب جوییهای مامان جان از من شروع میشود که اگر حرف نزنم اعصابم بهم میریزد و اگر هم حرفی بزنم و از خود دفاع کنم بینمان شکر آب میشود و مامان جان از کنار من میرود و تا جایی که دور میشود و میداند میشنوم همچنان مرا بی منطق و بی ادب خطاب میکند
چرا؟؟؟ چون در مقابل انتقادهایش مقاوت کرده ام
ای کاش گاهی اوقات حداقل شعوری برای این دختر در آستانه ی 30 سالگیش قایل شود
نمیدانم چرا اینقدر اصرار دارد همیشه حرفهایش را به کرسی بنشاند...
من همیشه مقصرم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۰
سپیدار

نظرات (۳)

منم این مشکلو دارم میبینی که ساعتها یا تو اشپزخونم یا تو اتاقم  وپای این اینترنت لعنتی خیلی کم حرف میزنم چون بحثمون میشه.
این مشکلم بنظرم بزرگترین مشکل زندگیمه وباعث شده هرروز احساس تنهای بیشتری کنم وحس میکنم این مسئله باعث میشه اشتباهام تو زندگی بیشتربشه وخودمو از چاله به چاه بندازم.
پاسخ:
اوهوم همینطوره
نمیدونم واقعا مقصر کیه این وسط؟؟
من خیلی برای بهبود روابطم فکر و تلاش میکنم اما تنها راهش لال بودنه
الان چند ساعت پیش مامان نشستم داره مجله میخونه و تی وی میبینه :/
چند تا تیکشم برا من خوند و چند تا سوالم از عروسی دیشب پرسید وسلام!
۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۶ الهام صباحی
فکر میکردم من تنهام . من بیشتر با پدرم درگیر میشم میخواد مثل بچه کوچولو ها کنترلم کنه خسته شدم واقعا 
پاسخ:
هه دقیقا بابای من..حالا من با هردو همچین درگیراتی دارم :))
این تاوان بره نبودنمونه و متقابلا گرگ نشدن!!
بهترین راه تشکیل خانواده و زندگی مستقل هستش من که از وقتی اومدم تهران با همه خانواده رابطه ام خوب شده!
پاسخ:
هعی کاش میشد در همین مرحله هم مستقل و جدا شد
اینجاست که میگن دوری و دوستی!هرچه دورتری عزیزتری انگار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.