خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

آتش و خاک

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ
یه معادلاتی پیش اومد و وجود داشت که پر از x بود تنها y این معادله خود من بودم!
خیلی تلاش کردم این مجهولات و معلوم کنم اما نشد!
هرچی بیشتر واردش شدم انگار این جریانات گنگ تر میشدن و من بیشتر در تعجبات خودم فرو میرفتم
دست آخر هم سوال و سوال و سوال از خود خدا...
زمانی تمام وجودم شده بود پر از سوالهای بی جواب
و سرانجام قصه ای که به نظر به آخر رسیده اما هنوز انگار ته مونده هایی داره
خاکسترهایی که ممکنه روزی شعله ور بشن..حالا هرچند کوچیک

نمیدونم چقدر به اجنه و ارتباط و با ماورا معتقدین
شاید به نظر این حرفا خیال پردازیهایی دخترونه ای بیاد که براس سرگرمی سراغ انواع فال و کف بینی و اینطور چیزایی میره
اما حقیقت اینه که هیچ وقت دنبال اینا نبودم و هیچ وقت معتقد به این موارد تا این حد که به من آسیبی برسونه نبودم
ماه های اخیر چیزایی شنیدم و دیدم و حس کردم که روز به روز منو به مجهولات زندگیم بیشتر پیوند میداد
خیلی سعی بر انکارشون داشتم
ولی حالا میبینم هیچ جواب منطقی و معقولی برای هیچ کدوم از اتفاقات رخ داده شده وجود نداره!
این امور فقط از کسی بر میاد که روابط فوق بشری داشته باشه
حتی حالا که مینویسم همه ی اون موارد تو ذهنم به سرعت میاد و میره..
ازین اعتراف دلهره ی عجیبی تو دلمه
اون زمان فکر میکردم چقدر جالبه که حرفایی رو به زبون میاره که من میخوام!
چیزایی رو دوس داره که من دوس دارم
حتی جاهایی رو که من دوس دارم
و درست زمانی که سخت تو فکرشم پیداش میشه!
سوالی که تو ذهنم میاد میپرسه
جوابی که میخوام و میشنوم...
بدون اینکه کوچکترین حرفی قبلا راجع به هرکدوم زده شده باشه این بین..کوچکترین اطلاعاتی داده شده باشه و.........
انگار تازه این قفل گم شده پیدا شده اما هنوز بدون کلید!
حسم خیلی قویه..ولی من خیلی بهش بی محلی کردم و هی همه چی رو ندیده گرفتم..
و چقدر پستن آدمایی که برای خراب کردن زندگی دیگران..برای لذت و منفعت خودشون به هر راهی متوسل میشن..
ازش نمیگذرم!!
بهترین روزای زندگیمو تبدیل کرد به تلخ تریناشون

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۳
سپیدار

نظرات (۳)

همیشه راهی وجود داره.
پاسخ:
آره ولی بعضی راه ها ترسناکن یکم
امتحان کن حداقلش  اگه رفتی وفهمیدی جادو وجمبل  نکرده خودت آروم میشی واگه هم این کار پست رو کرده راهی هست برای ازبین بردنشون.
هیچوقت به این کارا معتقد نبودم ونیستم ولی خب خیلی دیدم وشنیدم ویه زمانی خیلی کنجکاو بودم برم ببینم ولی خب میترسم خودت که میشناسی منووحشتناک ترسوم
پاسخ:
منم خیلی میشنیدم اما هیچ وقت بهش فکر نمیکردم
ینی فکر نمیکردم برای من پیش بیاد یا به این راحتیا باشه ولی اخیرا خیلی دیدم!
چقدر جذاب و مرموز نوشتی
باید بری سوره جن رو بخونی خیلی برکات داره انشالله به خودشون برمی گرده
پاسخ:
هوم.میخونم مرسی

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.