شنبه های شیرین
يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ق.ظ
شنبه ها روزای کسل کننده ای بودن همیشه
به دلایلی بسیار ....
دیروز تصمیم گرفتم برنامه ای بچینم که از این وضع در بیان
امروز عملیش کردم
دنبال مامی رفتم(خونه آبجیم بود) اومدیم خونه..نماز و جاتونم خالی یه قهوه ی باحال و بعدم فروشگاه دور زدیم و یه خرید جزئی..اومدیم خونه..غذا درست کردم(این قسمتش اصلا مفرح و جزء برنامه های من نبود :/ ) بعدم موهای مامی رو کوتاه کردم واسه مهمونی آخر هفته که فردام رنگشون کنم براش
سردردم از همون سرکار زیاد بود ولی موقعی که داشتم موهاشو کوتاه میکردم انگار فراموشش کردم و بعدم خیلی خیلی کم شد
بعدم فیلم شروع شد و من اومدم اینجا و مامی هم پای فیلمش و بعد نیم ساعتیم پدر جان تشریف فرما شدن
هم زمان به سرعت گذشت هم مامی تنها نموند هم کلی کار مفید انجام شدو خلاصه با تفاهم کامل زمان به سرعت گذشت..
با سمانه هم برای هر هفته یکروز برنامه چیدیدم که حتما تفریح کنیم حالا اگه شد بیرون بریم نشدم بیاد خونه مون
برا جفتمون لازمه
آدم وقتی به هر دلیلی نمیتونه کارشو کم کنه و تفریح کنه بهتره هم از کارش لذت ببره و هم از کمترین فرصتاش برای تفریح استفاده کنه
به دلایلی بسیار ....
دیروز تصمیم گرفتم برنامه ای بچینم که از این وضع در بیان
امروز عملیش کردم
دنبال مامی رفتم(خونه آبجیم بود) اومدیم خونه..نماز و جاتونم خالی یه قهوه ی باحال و بعدم فروشگاه دور زدیم و یه خرید جزئی..اومدیم خونه..غذا درست کردم(این قسمتش اصلا مفرح و جزء برنامه های من نبود :/ ) بعدم موهای مامی رو کوتاه کردم واسه مهمونی آخر هفته که فردام رنگشون کنم براش
سردردم از همون سرکار زیاد بود ولی موقعی که داشتم موهاشو کوتاه میکردم انگار فراموشش کردم و بعدم خیلی خیلی کم شد
بعدم فیلم شروع شد و من اومدم اینجا و مامی هم پای فیلمش و بعد نیم ساعتیم پدر جان تشریف فرما شدن
هم زمان به سرعت گذشت هم مامی تنها نموند هم کلی کار مفید انجام شدو خلاصه با تفاهم کامل زمان به سرعت گذشت..
با سمانه هم برای هر هفته یکروز برنامه چیدیدم که حتما تفریح کنیم حالا اگه شد بیرون بریم نشدم بیاد خونه مون
برا جفتمون لازمه
آدم وقتی به هر دلیلی نمیتونه کارشو کم کنه و تفریح کنه بهتره هم از کارش لذت ببره و هم از کمترین فرصتاش برای تفریح استفاده کنه
۹۴/۱۱/۱۸
حالا ک فکرسو میکنم تموم روزهای من یه درجه ای ازین کسالت رو دارن :|
قدیما دوشنبه هام نارنجی بودن ولی حالا رنگشون پریده
چی میشد ما هم اونجا بودیم همگی با هم دسته جمعی خل و چل بازی در میاوردیم یا اینکه اصن همه باهم عاشق میشدیم!! :دی
مامانم نمیذاره موهاشو خایلایت کنم! میگه مگه تو ارایشگری! بیا بهش بگو بذاره خوووو استعدادم کور میشه ها :دی