خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

فوقِ "فان" های خیس

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۱۴ ب.ظ

امروز روز شلوغی بود

دو گروه اومدن در دو سانس مختلف که گروه اول به شدت فان بودن!!

تا جایی که من هر لحظه سوت میزدم و یه موردی رو به همکارام نشون میدادم و همه با هم میزدیم زیر خنده

حیف که نمیتونم تعریف کنم تا در شادی ما شریک باشید ولی خب تمام این خنده ها به خاطر این بود که یه عده جدا از فرهنگ دورن انگار!!!! و استخر رو با جاهای دیگه ای اشتباه میگیرن -_-

صحنه هایی پیش اومد که من دلم و گرفته بودم و خندم قطع نمیشد و همکارم که میخواست تذکر بده هم نمیتونست جلوی خنده شو بگیره

سرناجی که البته اون شیفت شاگرد خصوصی داشت ماتش برده بود و بعضی جاهام مدیر مداخله میکرد

بعضی مشتریای قدیمی هم که بودن میخندیدن و سر تکان میدادن

خلاصه یه فیلم کمدی زنده بود

گرچه که حنجرم پاره شد بسکه سوت زدم و داد زدم و همچنان هم میسوزه

یه آشنا هم دیدم تو گروه دوم و یه خانم پیریم توشون بود که منو با دختر عموم اشتباه گرفته بود (ما اصلا شبیه هم نیستیم -_-) چون از اقوام مادریش بودن و خانومه با خوشحالی از اینکه منو میشناسه اومده بود گیر داده بود مامانی شما فلانیه؟؟؟

اول خواستم اصلا اشنایی ندم ولی ازونجا که یه نفرشون منو شناخت و احوالپرسیم کردیم گفتم لابد بهش میگه... و خلاصه گفتم اون مامانی که مد نظرشون بود نسبتش با من چیه!

تو دلم گفتم اگه اون مامانی من بود که من الان باید بچه به بغل یا تو مهمونیای خاله زنکی بودم یا خونه مامانم ولو بودم

سانس آخرم یه قهرمان اسکیت باهام درد دل کرد منم تشویقش کردم 5جلسه خصوصی برداره ^_^

یکی دنبال مربی بداخلاق میگشت گفتم من بداخلاق نیستم :/ ولی خب اسممو پرسید شاید به نظرش بداخلاق اومدم یکم و مورد قبول واقع شدم -_-

ازین شلوغیا که بگذریم صبح که وارد شدم یادم اومد سویچمو تو ماشین جا گذاشتم..گرچه که ماشین تو پارکینگ مجموعه بود و امن هم هست و درا هم قفل بود! ولی خب گفتم برم بردارم بهتره..رفتن همانا و سر صبحی 120-30 (شایدم بیشتر) خسارت بهمون وارد شد همان

چادر عزیزم گیر کرد به دستگیره و قشنگ دستگیره از توش رد شد و دو سوراخ ایجاد شد :(

اینم از معایب چادر عربی لبنانی که اضافاتش زیاده و گیر میکنه یهو :( چه میدونم نو شد دیگه

همونجا به مدیر شیفت گفتم الان که مدیر مجموعه هست بهش بگین به من یه چادر بده خسارت دیدم :(

خوب شد اون یکیمو ندادم خیریه وگرنه نداشتم دیگه :|

یکی از همکارامون در شیفت مخالفم رویت کردیم خخخ

حالا همه ی اینا به کنار..فردا میخواستم قشنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ بخوابم بعد بیدار شدم برم لباسمو بدوزم که عصریم مامان جانو باید ببرم ددر

ولی فردا باید برم تعویض پلاک اونم کی؟؟؟7:30 صبح باید اونجا باشم!!!! حالا کجااا؟؟؟ یه جای خیلی دوورررر..این ینی باید 6صبح پاشم (گریه ی حضار لطفا)


برای سرگرمی و اینکه شبا زودتر خوابم ببره(مثلا!!!) یه رمان ایرانی دان کردم تو گوشیم میخونمش

همین که ایرانی باشه کافیه دیگه توضیح نمیخواد

درست مثل اینه که یه دختر بچه ی 14-15ساله (به زمان ما البته) تمام رویاهاشو نوشته باشه!

دخترای نقش اصلی خیلی خوشگل و همه چی تموم و پولدارن اون اصلی اصلیه هم که اصن از بهشت افتاده دیگه همه ام بهش چشم دارن ..روابط کاملا آژاده..ولی خیلی خوبن و پاک و فلان ازین حرفا..و کلا هم تو این فازا نیست و بعد پسرای مهم و خوب داستان هم دقیقا همین خصوصیات و دارن و بدا نه ولی!! زندگیشونم بهشته و بابا مامانا عاشق همن تو زندگی نقش اصلیا و مسافرت و گردش و تفریح و...اصن همه عاشق همن

یعنی یه حال بهم زنی کامل

ولی خب به علت نبود امکانات فعلا مجبورم تحمل کنم این اراجیف و

من واقعا نمیدونم این رمانای زرد و که تعدادشونم خیلی زیاده!! اینکه چطور روشون میشه ببرن برا چاپ بماند!!! چطور روشون میشه اسمشونو پاش بنویسن؟؟؟ -_-


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۸
سپیدار

نظرات (۵)

۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۳ عم قزی جون ツ
الان قـــــشـــــــــــــنــــــــــ
 وسوسه شدم بفهمم تو استخر چه خبر بوده :دی

دنبال مربی بد اخلاق بوده؟ حالش خوب بود عایا؟تب نداشت عایا؟؟؟ واللاع من نون هم بخوام بخرم میگم شاطرش خوش اخلاق باشه چ برسه کسی ک قراره مدتی باهاش سر کنم و چیزی ازش یاد بگیرم


اخی ؛ عارضه وارده رو تسلیت میگم. چادرت رفت پیش چادر من . من یه چادر ملی داشتم ،فک کنم دفعه 10-15 م بود ک سرم بود تو پیاده رو داشتن جوشکاری میکردن منم ک عاشق(!!) اصن حواسم نبود ؛اون یارو هم ک دخلی بهش نیس بعدا دیدم از چند منطقه سوراخ شده :|  از چشمم افتاد


فرزندم کتاب میخونی کتاب درست حسابی بخون خو اینا چیه. یاد یاسمن افتادم. دوران جاهلیم خونده بودمش. بشین سینوهه بخون ، کمبوچیه و دختر فرعون بخون ، برباد رفته و اسکارلت و ربه کا هم ک رمان های امریکائین بخون

پاسخ:
اخ که تابید میبودی میدیدی :)) باید بشینم براتون تعریف کنم :)))

منظورش احتمالا جدی بوده خودش نفهمید چی گفته.من بهش گفتم جدی با بداخلاق فرق میکنه هاااا!!!

هعی میخواستم ردش کنم حالا دیگه مجبورم واقعا ردش کنم :/

اینارو خوندم البته برباد رفته و اسکارلت فیلمشو دیدم راحت تر بود :))) یکم خوندم بقیه شو دیدم ینی P:
ولی خب کمبود امکاناته دیگه فرزندم وگرنه من بمیرم رمان ایرانی نمیخونم -_-

اون استخری که درموردش حرف میزنی تاباچشم خودم نبینم باورنمی کنم:-/

پاسخ:
:|
خو من الان میخوام بدونم چی گذشته تو استخر که این همه خندیدی؟
توچرا حواست نیست ازت انتظار نداشتم همیشه مرتبی وچادرت تو دست وپانبود.
مگه تو هم بلدی بداخلاق باشی؟
چقد خستم دوساعت میشه رسیدم دیارغربت چقد پست نوشتی حالا چطور بخونمشون؟
پاسخ:
خخ
تو دست و پام نبود که! اون دره سر راهه -_- قبلنم تلفات داده :/
ارههه ندیدیییی!!
با صدای آروم بخون
الان 1 و 20 دقیقه بامداد است حالا که متخصص دیر خوابیدنی بگو به نظرت 6 صبح میتونم بیدار شم برم آزمایشگاه دانشگاه واسه کارهای پایان نامه ام؟:/
پاسخ:
وقتی مجبور باشی میتونی اما معلوم نیس اونجا خوابت نگیره :/
این دوسه جمله آخرومن خیلی وقتابه خودم میگم.واقعاچه جورروشون میشه؟!
پاسخ:
به به دوست قدیمی
بسی شاد شدم :)


ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.