خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

کفشهای سنگین پا

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ب.ظ

امروز ازون روزا بود که هیچ کاری پیش نرفت!!!

صبح میخواستم زودتر راه بیافتم و یه کار بانکی داشتم که کلا دومی رو فراموش کردم و اولیم معمولی شد نه تر!

به دو نفر گفتم بیان ..هیچ کدوم نشد و کاری پیش نرفت

سومیم که میخواست بیاد باز من گیر کردم و اونم نشد!

به آبجی زنگ زدم با داماد جان بریم گوشی بخریم که گفت مریضه و حال نداره امروز..

از استخر که میومدم قفل ماشینو که باز کردم کلیدم تو قفل شکست!البته تکه هاشو بیرون آوردم ولی نمیدونستم چی انتظارمو میکشه..

چرخ سردوزمو بردم تعمیرگاه بسته بود

برگشتنا هم بنزین تموم کردم!! فک میکردم هنوز اونقدری داره که یه پمپ بنزین برم ولی زیر دوربرگردون موندم..تنها حرکتی که تونستم بزنم روشن کردن جفت راهنمای عقب بود تا کسی بهم نکوبه لااقل!

خدارو شکر خیلی زود یه وانت آبی نگهداشت و آقاهه گفت چی شده؟؟ گفتم بنزین تموم کردم...گفت اینجا خطرناکه ماشینمو بوکسل کرد تا از زیر گذر اومدیم بیرون و منم تا وقتی زنگ زدم داماد بیچاره که تا حالا قطعا کلی خودشو تف و لعنت کرده این ماشینو به من فروخته :/

وانت آبیه رفت و بالاخره داماد عزیز اومد و مشکل حل شد و مام رفتیم منزل با کلی تاخیر!

به مامی گفتم بیا بریم کفش بخریم

یه قهوه خوردم و حاضر شدم

حالا اومدیم با مامی بشینیم بریم مگه این کلید زاپاس تو قفل میرفت؟؟؟ هرچی من امتحان کردم مامی امتحان کرد نشد که نشد...داماد همسایه روبروییم که عینهو سوپرمن همیشه یهو از راه میرسه... اونم کاری از پیش نبرد

بالاخره باز زنگ زدیم صاب ماشین با شرمندگی فراوان -_- چرا که ایشون هم مریض بودن و امروز و کلا قصد نشیمن در منزل و داشتن

اومد و یه بررسی کرد و گفت یه تیکه از کلید توش گیر کرده..منتهی یاد داد چه جوری در ماشینو باز کنم بدون باز کردن قفل جلو!

هیچی دیگه اولا که حسابی دیر شد بعدشم دیدیم واجب تر از همه چیز بنزین زدن و درست کردن قفل دره

و به این صورت شد که ما رفتیم قفل سازی-پمپ بنزین-قفل سازی! و نزدیک 9 شب رسیدیم خونه :/

و هیچ کاری از پیش نرفت که نرفت!!!

اصلا انگاری قسمت نبود ما امشب بریم بازار..شاید اگه میرفتم قرار بوده اتفاق بدی بیافته :O تصادف!؟ نکنه بنزمو میخواستن بدزدن :O ؟؟

الانم ازون سردردام که ...

فردام باز ساعت یه رب به 7 آمادگی مسخره...

تنها خبر خوب امروز تعطیل شدن استخر از 15 اسفند بود ولی یه خبر بدم پشتش بود! اونم باز شدنش 4فروردینه :((

من باز مخ بابارو سوراخ کردم بریم تبریز..باز نقشه هام داره نقش بر آب میشه :|

ضمنا امروز 2تا ناخنمم شکست ما بین حوادث عصر تا شب -_-

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۸
سپیدار

نظرات (۵)

من اگه جاشمابودم تاحالا خودکشی کرده بودم!!
پاسخ:
خوب شد نیستین پس وگرنه دم عیدی یه خونواده رو عزادار کرده بودین گناه داشتن طفلیا
۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۴۱ عم قزی جون ツ
وای چه روز شلوغ و ضد حالی
یعنی بعضی روزارو باید تو تقویم ب عنوان روز زهرمار ثبت کرد از بس بد بیاری پشت بد بیاری از هر طرف رو سر ادم میریزه

پاسخ:
آخ آخ روز زهر ماری و خوب اومدی ثبت شد :/
۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۳۹ بادبادک قرمز
اخییییی چه روز بدی بوده :'(:'(:'(  شاید حکمتی داشته به قول خودت عزیزم...
ان شالله که امروز با شادی جبران شه(*^__^*) 
خب نمیشه قبل عید برید مسافرت خانمی؟
پاسخ:
خیلی :( شایستی :/
فدات جبران شد ;)
چرا ولی خب حال نمیده اونجوری! تو تعطیلات عید فاز مسافرت بیشتر و بهتره
اوهههههه چه روزی داشتی.خوبه بخیرگذشته
مگه ماشینت آمپربنزین نداره فرزندم؟

پاسخ:
چرااا
خب همه میگن وقتی چراغ بنزین روشن شد هنو وقت هست بری پمپ بنزین!
ماشین ما تا خاموش شد چراغ بنزینش روشن شد :|
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
 گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
 گاهی بساط عیش خودش جور می شود 
   گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
 گه جور می شود خود آن بی مقدمه  
 گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
 گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است                 
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
 گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست             
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
 گاهی برای خنده دلم تنگ می شود                  
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
 گاهی تمام آبی این آسمان ما                           
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
 گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود              
ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود
 گویی به خواب بود جوانی‌ مان گذشت                
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
 کاری ندارم کجایی چه می کنی                       
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود
قیصر امین پور
پاسخ:
:) مرسی

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.