سفرنامه 2- تبریز
خدا با ما یار بود و روزایی که تبریز بودیم هوا چندان سرد نبود.طوری که صبح تا عصر و میشد بدون پوشیدن لباس گرم بیرون رفت
میزبانان عزیزمونم که در تحویل گرفتن ما از هم پیشی میگرفتن بیشتر مارو به بازارهای مختلف بردن
گرچه که به خاطر شرایط هوا بعضی جاها نمیشد رفت و به دلیل موقعیت زمانی خیلی مکانها در دست تعمیر بود
ائل گلی یا شاه گلی قدیم (به معنی استخر شاه که بعد از انقلاب استخر ملت نام گرفته) مجموعه ی بزرگ و زیبایی بود که قبلا رفته بودیم ولی تو روز و اینبار عصر روز رسیدن دیدار و تازه کردیم
اینم بگم در مسیر رفت و برگشت ما در محاصره ی کامل دوستان آذری بودیم ;)
لاله پارک معروفترین مرکز خرید تبریزه که خیلی شیک و مثل پاساژهای ترکیه ساخته شده..اونطور که شنیدم مالکش دوست بابک زنجانی و همسرشم خواننده ی ترک هست!
به هر حال پاساژ بزرگ و شیکی بود در 4طبقه
طبقه ی آخر کافی شاپ و رستوران بود کلا و بالکن بزرگی داشت که ازونجا میشد بیشتر شهر و دید
این پاساژ واقع در خیابان ولیعصر و جزو مناطق اعیان نشین تبریزه
چیزی که تو بازارهای تبریز دیدیم اینکه شاید 80درصد اجناسش مال ترکیه است
من خیلی لباسهاشو نمیپسندیدم..اغلب گشاد و حالت راحتی داشتن
اما تنوع جنس خیلی عالی و قیمتها نسبت به کیفیت خوب بودن
جلفا منطقه ی مرزی و تماما بازار بود
البته قبل از رسیدن به بازار کنار رود ارس رفتیم که مرز طبیعی بین ایران و آذربایجان محسوب میشه
خیلی جالبه که خارج و از نزدیک ببینی :))
اونا هم اون طرف رودخونه مشغول ساخت و ساز و تدارکات عید بودن و دوستان ما هم این طرف مرز
دلم برای سربازهایی که دیده بان بودن کمی سوخت..اگه آقا زاده یا حتی نیمچه نسبتیم با اونا داشتن الان تو خونه هاشون بودن به خصوص تو شبای سرد
رود ارس و قبلا زیاد تو جغرافی خونده بودیم و بالاخره قسمت شد از نزدیک زیارتش کنیم
رودخونه ای مواج و گل آلود که عملا شنا کردن در عرضش ممکن نبود یا اینکه خیلی به سختی..به هر حال اگه چنین قصدیم داشتی نمیشد چون بلافاصله مامورین مرز مخالف مورد هدف قرارت میدادن!
یه کاروانسرا اونجا بود به اسم کاروانسرای خواجه نظر و در حال بازسازی بود و تماما پر از مصالح
اگه اشتباه نکنم به زمان قاجار برمیگشت تاریخ ساختش
جلفا قرار بود گرمتر باشه اما سردتر شد!
کلیسای سنت استپانوس اونجا بالای کوه قرار داشت که همچنان دوستان مسیحی اونجا شمع روشن میکنند و هر ساله یاد بود بزرگانشونو در روزی خاص برگزار میکنن
چیزی که توجهم و جلب کرد سنگ قبرهای قدیمی اونجا بود...
معماری اغلب مکانهای تاریخی و ساختمونهای تبریز به سبک بیشتر اروپایی بود که البته با توجه به مرزی بودن این منطقه چندان تعجبیم نداره
ضمن اینکه زمانی آلمانها این منطقه رو به دست گرفته بودن
وقت زیادی صرف بازار گردی شد (کمی به اجبار میزبان البته) و جاتون خالی نهار جوجه کباب کردیم روی منقل (توی پارک همون اطراف) و از دیدن آبشار یا آسیاب قدیمی محروم شدیم که این خیلی بد شد
مسافت تقریبا یکساعت بود از شهر و قبل از تاریکی باید برمیگشتیم
مسجد کبود بنای بزرگ و زیبایی بود که متاسفانه طی گذشت زمان رنگشو تا حد زیادی از دست داده بود و بر اثر زلزله ایم که در تبریز به وقوع پیوسته بود قسمتهاییش خراب و بازسازی شده بود
دلیل اسمش هم رنگ کاشی کاریهاش بود که به رنگ آبی تیره و بنفش بودن
این ساختمونهای بزرگ و که میبینم فکر میکنم به اینکه اون زمان چطور و با چه وسایل و شیوه هایی ساخته شدن که از بناهای امروز بلند تر و محکم ترن
ساختمان قدیم شهرداری که چندسالیه جزو میراث فرهنگی ثبت شده و تبدیل به موزه شده هم خالی از لطف نبود
موزه ی فرش و موزه ی ابزار آلات قدیمی(شامل ظروف - ابزار موسیقایی -انواع رادیوها و زنگهای قدیمی و ..) هم همین جا بود
شکل ساختمان از بالا به شکل یک عقابه که بالهاشو باز کرده
کندوان خیلی بی برنامه پیش اومد و یه روز عصر و تو یه هوای فوق العاده سرد بود که رفتیم
هنوز اونجا مقداری برف بود و صورت مردمش از سرما سرخ شده بود
تعداد کمی از فروشنده ها اونجا مشغول بودن و با رسیدن ما یک اتوبوس از توریستها نگهداشت و هر کدوم با دوربینهاشون به قسمتی از منطقه رفتن
اونجا بود که با خودم فکر کردم خیلی جاهاییم که اینا میرن هنوز در دست تعمیراته..
به هر حال از شدت سرما خیلی زود برگشتیم
امامزاده سید حمزه از مشهورترین امامزاده های تبریزه که ما روز شهادت حضرت فاطمه اونجا بودیم به همین خاطر خیلی شلوغ بود
بعد از اون به مقبرة الشعرا رفتیم که نزدیکی همون امام زاده بود ولی اونجا هم بسته و در دست تعمیرات بود :(
خانه ی شهریار هم حرفش زیاد شد اما نهایتا فرصتی نشد که بریم
دلیل این که خیلی جاهارو نرفتیم این بود که میزبان جانها اصرار اکید داشتن که خودشون مارو ببرن بگردونن! و خودشونم ساعت 11-11:30 میومدن این بود که نمیرسیدیم خیلی جاها بریم...
وادی رحمت هم محل دفن شهدای گمنام تبریز و عوام هست ..دوست داشتم از نزدیک ببینم چون تعریفای زیادی شنیده بودم ولی اون روز با یه دوست خوب قرار داشتم و نشد و بعدشم دیگه فرصتی پیش نیومد
نمایشگاه فاطمیه روز شهادت حضرت فاطمه خیلی خوب و جالب بود..انتهاش هم قسمتی مربوط میشد به شهدای محافظ حرم که خیلی خیلی دردناک بود..عکسهایی که روحتو می آزرد و فیلم از بچه های کوچولویی که پدراشونو از دست دادن...خیلی غمناک بود خدا حافظ این محافظین باشه که خیلی مظلومن..چندی پیش از یه نفر که هیچ انتظارشو نداشتم شنیدم که اصلا نمیدونست جریان چیه...ازین جهت میگم مظلومن
به هر حال این سفر خیلی عالی بود و جاتون بسیار خالی
مردم تبریز همونطور که گفتم خیلی خیلی مهمان نوازن
امنیت رو کاملا توی شهر حس میکنی..خبری از شلوغی جایی که لااقل خودم توش هستم نیست
شاید در ظاهر کمی سرد به نظر بیان اما نهایت تلاششونو میکنن تا بهت خوش بگذره
مردم خوش برخورد و آرومی داره
روز آخر شد و لحظات خداحافظی و اشکهای جاری میزبان جان
و من که مشایعت یه دوست خوب و از صب تا زمان پرواز همراه خودم داشتم
امیدوارم که بازم به زودی دیدارها با این شهر و مردمش تازه بشه
♥ :)