قول و قرارهای فراموش شده
جای شب و روزم عوض شده
هر شب تصمیم میگیرم ساعت 10:30 بخوابم و حتی سراغ این جعبه ی جادویی هم نیام ولی باز نمیشه
باز تا 1 و 2 بیدار میمونم
صبح هم 9 بلند میشم
از ساعت 10 نشستم برای ادیت عکسا که دیگه کل عکسای سالو ببرم بدم عکاسی..ساعت 5بلند شدم در حالیکه کمر و گردنم به شدت درد میکرد
سردرد هم اضافه شد
به حال با اینکه خوابم پریده بود خودمو وادار کردم دراز بکشم و پتو رو بکشم روی صورتم و چشمامو ببندم بلکه کمی دردهام التیام پیدا کنن
شاید کار بیخودی به نظر بیاد ولی نتیجه ای که داره باعث ذوق و خوشحالی بقیه میشه..همین خیلی خوبه
دراز کشیدن زوری همانا و بلند شدن ساعت 6 همان
به خواهرم گفته بودم میرم پیشش عصری هم خودشو ببینم هم بچه شو
تا رفتم عکاسی و برگشتم شد 6:30
بچه هنوز بیحال بود..خیلی لاغر شده..دکترش گفته بود 2-3روزدیگه خوب میشه..توی بغلم خوابید ...
دلم براش خیلی سوخت
یاد مامانم افتادم و خیلی مامانای دیگه اون زمانی که امکانات یک سوم الانم نبود!
چه زجری کشیدن
ساعت 8 اومدم خونه ..اون یکی جوجه خونه بود و وقتی نزدیکش شدم جیغ میکشید و میخندید..گفتم خوبه تا حالا من تنهایی جیغ جیغ میکردم حالا شدیم دوتا
احساس مریضی دارم
حالتهای سرماخوردگی و کمی گلو درد..شاید منم دارم مریض میشم
با ادمایی که هیچ امیدی به فرداشون ندارن همصحبت نشین!
طوری دپرستون میکنن که انگار بدترین شکست ممکنه رو خوردین
نمیدونم چرا اینهمه ام باهاش همراهی کردم..خاصیت ناامیدیه..واگیر داره
راستی شنیدین دولت روس گفته به مردای خارجی که با دختراشون ازدواج کنن 15000 دلار بعلاوه سایر امکانات کار و زندگی میده؟؟
قول میدم فردا بخوابم
....