یک ذره از عشق
بالاخره یه پروژه چند قسمتی به نیمه رسید ..این نیمه یعنی تقریبا تموم
یعنی یه چیزی دیگه از سرم کم شد
البته یه سوتی خفنی دادم که فردا معلوم میشه نتیجش -_-
فاز دوم عکسا هم گرفتم و طبق انتظارم بسی شاد شدن همه :)
نمیدونم چرا اینقده با قفلا مشکل پیدا کردم اخیرا :| یا میشکنن یا خراب میشن... قفل پدالو که یه هفته پیش گرفته بودم بردم عوض کردم..شانس من همین یکی جزو خرابیا بود و باید مرجوع میشد
یه کاری که مدتهاست عقب انداختمو میخوام شروع کنم منتهی نمیدونم میتونم یا نه! هنوز نمیدونم دقیقا باید چطور شروعش کنم و کجا برم؟ ولی یه عشق بزرگ تو این کار هست..یه کشش عجیب! دعا کنید بتونم درست و به موقع انجامش بدم
تصمیم گرفتم امشبو هر طور شده زود بخوابم اگه اثرات این تلخ دوست داشتنی بذاره البته!
همیشه به فردای زندگی باید امیدوار بود!
مشکلات و وضعیت موجودی که برای عموم یا اکثریت هست و به تنهایی نمیتونیم تغییر بدیم اما شرایط خودمونو میتونیم!
به فرضم که نشه کار زیادی کرد برای تغییر! وقتی دائم گله و شکایت کنی که بهتر نمیشه میشه؟ بدتر میشه
خدارو شکر بابت همه چیز مخصوصا دوستای خوب مثل شما مثل بقیه :)