خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

آن روی وحشی یک انسان!

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ

خیلی سعی میکنم عصبانی نشم یا موقع عصبانیت خودمو کنترل کنم...اگه جایی باشه اعتراضمو بگم و اگه به هر دلیلی نگفتم دیگه خودمو آزار ندم...تا یادم میاد از خدا میخوام بهم آرامش بده همیشه و همه جا

حالا نه که خیلی آدم عصبی باشم ولی خدا نکنه قاطی کنم... قبل تر ها باید حتما جواب میدادم!! حالا چند سالیه خیلی رو خودم کار میکنم که یا جواب خوب و درست و با آرامش بدم یا ساکت شم تا کار به جای باریک نکشه

امروز صبح همچنان کمی تا قسمتی قاطی بودم...هوای گرمم به این آشفتگی دامن میزنه..دوباره گرم شد و خوردن کاسنی و شاطره هم باید شروع بشه..

میگفتم..

با مامان صبح رفتیم یکی از شعب یه پارچه فروشی نسبتا معروف تو مشهد که یه تیکه آستری برای لباسش بگیریم
حقیقتا من از این شعب هیچ وقت خرید نمیکنم مگه اینکه مجبور بشم!! یا چیزی دم دستی بخوام چون عموما گرون فروشن و تنوعی که انتظارشو دارم اونجاها نیست
رفتیم یه دوری زدیم و اول مامان یه پارچه ی دیگه دید خوشش اومد و گرفتیم رفتیم اصل کاریو بگیریم که همون موقع ها فروشندش رفت طبقه ی پایین...6-7دقیقه ای شاید ما الاف بودیم تا تشریف بیارن..بقیه هم فاکتور نمیکردن چون میگفتن قیمتای اون قسمتو نمیدونیم...بعد که اومد فاکتور کرد رفتیم حسابداری حسابدارم نبود...باز همونقد معطل شدیم تا بیاد..کفرم داشت در میومد ..دلم میخواست زودتر تموم شه برم خونه یه آب سرد به سر و صورتم بزنم و یه شربت سرد کاسنی بخورم
بالاخره اومد و با یه چشم غره رفتم سمت خانومه و حساب کردیم...اولین پارچه رو گرفتیم دومی رو باز فروشندش نبود همکارش صداش کرد...منم پارچه رو برداشتم و نیمه ی فاکتور و جدا کردم..در حینی که به فروشنده که از دور میومد نزدیک میشدم گفتم اینجا باید دنبال همه بگردی تا یه چیزی بخری!!! پسره ی پررو گفت لازم نیس بگردی فاکتور و بذار پارچه رو بردار!! خیلی حرصم گرفت از این بی ادبی و پرروییش به جای عذرخواهی!!!
رفتیم پایین ..خوشبختانه مدیر این پارچه فروشی همیشه هست..اینقدر عصبانی بودم که حتی سلام نکردم فقط سعی ردم خیلی آروم حرف بزنم..گفتم پرسنلتون خیلی ضعیفن..آقا سریع بلند شد گفت چطور مگه مشکلی پیش اومده؟؟ منم شرح ما وقع بهش دادم و اونم بنده خدا سر صبی خورد تو پرش..پارچه هامو نگاه کرد ببینه از کجا خرید کردم و منم گفتم..عذرخواهی کرد و گفت حتما پیگیری میکنم و همین الان میرم بالا سر میزنم .. و خلاصه تا دم در مارو مشایعت کرد و بهمون اطمینان داد که جریانو حتما پیگیری خواهد کرد!
حالا نمیدونم واقعا اینکارو میکنه یا نه و نوع پیگیری یا تنبیهش به چه شکله؟؟
ولی جدا چرا اینقدر فرهنگ فروشندگی پایینه ؟؟؟ بعضی جاها وقتی خرید نمیکنی خیلی زشت باهات رفتار میکنن!! و حتی جوابتو نمیدن...سرکارشون نیستن و باید کلی معطلشون شی.. جنسی که میخوای بخری و خوب باید ببینی ولی زورشون میارد برات بازش کنن!!!
اصلا نمیدونن فروشندگی یعنی چی؟؟
من تو این موارد که بی احترامی یا پررو بازی بهم بشه خیلی جدی پیگیر میشم...دو سال پیشم یه راننده آژانس نزدیک خونه مون که همیشه ام ازش ماشین میگرفتیم و اشتراکش بودیم پررو بازی در آورد منم زنگ زدم مدیر آژانس و گفتم جریانو..ازون روز به بعدم اسمشو کلا از تو دفترچه تلفن خط زدم و یه اشتراک از یه جا دیگه گرفتم و تا امروزم خیلی راضی بودم ازشون ..خیلی با شخصیت و مودبن راننده هاش..
یه مغازه ایم تو پاساژ جواد همیشه ازش خرید میکردم ..آخرین بار ازش قیمت چند تا جنس و که کلی بودن پرسیدم که ببینم چقدر همرام بیارم موقع خرید..یارو وقتی قیمتارو گرفت و فهمید نمیخوام همونجا بخرم چنان رفتار زشتی کرد که جا خوردم!!! منم دیگه پامو تو مغازش نذاشتم... نه جنسایی که من میخوام قحطه نه فروشنده!! ولی اون مشتری دائمیشو از دست داد
و اگه همه ی آدما در مقابله با این رفتارای بی ادبانه و نامعقول در هر جایی عکس العمل به موقع و منطقی و قاطع انجام میدادیم امروز وضعیت بهتری تو جامعه مون حاکم بود!!
امااز بی حوصلگی..اما از ترس..امان از مصلحت اندیشی و بخشش بی موقع

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۳۱
سپیدار

نظرات (۴)

چقدر جدی
:|
پست جدی میخونم از شما مور مور میشم
:|
پاسخ:
کلا من وقتی جدی میشم همه مور مور میشن :| حتی خودم :|

:)))
ساطور ساطورش می کردید
مرتیکه دوپا
.
.
چرا همه دارن مور مور میشن اینجا؟:D
شمام که اعصاب مصاب یخدی
احتمالا طبعتون باید بلغمی باشه
بلغمی ها زودرنج هستند
برعکس من کلا رنج چی هست؟
پاسخ:
دوپارو خوب اومدی :)))

نمیدونم والا فک کنم همه به کنه ماجرا پی بردن با رگ و پیشون :))
بلغم و صفرا -_- ولی در حال غلبه و خود سازیم
خوش به حالت
وقتی مغازه توی یک جای شلوغ باشه که صبح تا شب مشتری میاد دیگه براشون فرقی نمی کنه مشتری چه حالی پیدا می کنه شاید منت هم می گذراند که ما هستیم! ولی آیا واقعا نمی دونند که از قدیم می گن کاسب حبیب خداست آیا اینجوری میشه حبیب خدا بود؟
پاسخ:
نه بابا خیلیم شلوغ نیس ینی همیشه و همهدجا شلوغم نیس ولی بازم همینطورین
از کاسبی فقط پول درآوردنشو میدونن و بس
من ب اهستگی وحشی میشوم ؛ ولی تو یهو وحشی بازی در میاری چرا :)))) ادم میگرخه پستتو میخونه :)))
ولی خو حرف حقه خداییش. محاله کسی ازین تجربه ها نداشته باشه ولی خو واقعا نمیشه با همه شون کل کل کرد و همه رو ب  راه راست هدایت کرد. تهش اینه ک دیگه نمیرم اون مغازه :|
پاسخ:
:)))))) یهویی حالش بیشتره خو
اصن هدف هم گرخوندنه :))))))

ولی من باید ادبشون کنم بعد دیگه نرم :| 

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.