خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

حقایق مدفون شده ی شهروندان

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ

نمیدونم ازین موزیک شیرین خوابم نمیبره یا ازون قهوه ی تلخ؟!

شاید تا صبح هی نوشتم..

دو روز دیگه (احتملا)میریم سر کار و بعد تعطیل تا آخر ماه رمضون

مگه اینکه ناچار شم کلاس شاگردمو ادامه بدم و بعد افطارا شب در میون باز خودمو مشغول کنم

شاگردم خدای استرس و عدم اعتماد به نفسه..ولی روش کار کردم تا تو این 5جلسه به این حد مطلوب برسه و مرتب هم باید کلامی نوازشش کنم ...تا حالا ک خیلی موثر بوده..راضیم ازش..ظاهر ارومی داره اما باهاش کار میکنم میفهمم چقد مضطربه..

اگه این یه ماهو ولش کنم مطمئنم خودشم تمرین نمیکنه تنهایی و اینهمه تلاشم خراب میشه..ترجیح میدم یه جای نزدیک پیدا کنم برای این یکماه ولی اونی ک پیدا کردم اصلا برام نمیصرفه.. مگه اینکه حداقل 2 یا 3نفر باشن

اگه اون جایی ک مد نظرمه همکاری کنه و اینم مشکلی نداشته باشه عالی میشه..تا خدا چی بخواد

چند نفر دیگم اعلام آمادگی کردن..اونارو دیگه بعد ماه رمضون میذارم

....

این چند وقته باز سر صبح گیج میزنم و هر روز صبح کلی فکر میکنم ک چند شنبست و باید سر کار برم یا نه؟؟!! اینبار خیلی زود به این نقطه رسیدم

5-6 ساعت یکسره روی موکت نشسته بودم و مشغول تموم کردن پروژه..کمر درد شدم..سر انگشتام درد میکنه..چشام خسته است و علی رغم اینا خواب به چشمام نمیاد..وقتی میشینم پاش همش فکر میکنم چرا اینهمه زحمت و به خودم تحمیل کردم..هنوز به هیچ جواب قانع کننده ای نرسیدم جز اینکه خیره..

بخش عمده و سختش تموم شد دیگه و حدس میزنم 5شنبه تموم بشه


فردا یحتمل با دو همکاری ک رفتیم پیتزا خورون خواهیم رفت آخرین گردش قبل ماه رمضون..امیدوارم باز هوس آت و آشغالای فست فودی نکنن..بعد ماه یه روز حتما میبرمشون کله پاچه ای..هیچی خوشمزه تر ازین غذا نیست انصافا...فردام پیشنهاد سیرابی میدم بهشون..بدجور هوس کردم الان


فضولیم یهویی گل کرد و تو اینستا گشتم به دنبال چند فامیل نما! البته این اقدام بعد از درخواست فالو کردن یکی از دختر خاله هایی رخ داد  ک جز فضای مجازی دیگه جایی ندیدمش..فک کنم 2سالی بشه! دختر دایی ها ک تهران بسر میبرن و خواهرای همین دختر خاله خانوم سایر فامیل و در حد و کلاس خودشون نمیبینن...اینه ک سالهاست روابط قطعه 

این بود ک رفتیم دیدیم بعله یکیشون اینستاش بازه...پر بود از عکسای لخت ... و چقدم بابت تعریفایی ک ازش کرده بودن مشعوف بود..ریا نباشه عکسای لخت و پتی و تخت آرایششون و با عکسای با حجاب خودم مقایسه کردم دیدم من اگه اعتماد به سقف اینارو داشتم چی میشدم؟؟؟؟

راستی اسماشونم دست جمع عوض کرده بودن...2تا عکس بی حجابم از مامانشونم بود ک اگه مامانه بفهمه طفلی چقد غصه بخوره و توبه کنه و گریه کنه...عکسا یه طوری بودن هر غریبه ای ببینه فک میکنه چقدر اینا عاشق مادر و پدرن..کسی چمیدونه مادرشونو جلو رفقای های کلاسشون با عنوان کلفت خونه معرفی میکنن این خانومای باکلاس !!! چقدر دلن براش میسوزه..هر موقع زنگ میزنه فقط ارزوی مردن داره..

خلاصه دیدارها تازه شد و باز فکر به اینکه آدما پشت این ظاهرهای جذاب مجازی خودساخته حقیقتا کین؟؟؟

تنها نشان من از تو بهانه ی توست....

این شعر قشنگ اصفهانی قطار مشهد تبریز و یادم میاره..خیلی خوب بود


پ.ن:یه عالم غلط املایی درست کردم یکیش خیلی ضایع بود..اگه بازم دیدین به روی مبارک نیارین لطفا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۲
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.