خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

بی دست و پا

سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ

بعضی وقتها دلم میخواهد تو همان اتفاقی بودی که قرار بود در روزگار من بیافتی و دست وپای دلت بشکند!

اما خوب میدانم پایان هر خواستنی ترینی رسیدن نیست..گذاشتن و رفتن است

آدمی فراموش نمیکند

حقیقتا بعضی آرزوها همان آرزو بمانند تصویرشان زیباتر است

عشق صبری فراتر از رنج سوزش میخواهد

اعتراف میکنم که ندارم..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۵
سپیدار

نظرات (۴)

چه روزگاریهه
همه در غم عشقند و دور از عشق
پاسخ:
عشقی در کار نیست
عجب

پاسخ:
O.o
اگه همه ارزوها براورده بشن دیگه آرزو معنی نداره.عشق را نمی دانم
پاسخ:
آره خب.اتفاقا خوبه که بعضیاش برآورده نشه
بــازی روزگـــار

از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیک ایران)

بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم… تو دیگری را… دیگری مرا… و همه ما تنهاییم!
پاسخ:
:)

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.