خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

از عجایب صبر

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ب.ظ


بعضی وقتها آدمی عجیب صبور میشود... میبیند و میشنود اما ...

سکوت.. لبخند..و سکوت

و ناگاه در بهتی عمیق فرو میرود ..نمیداند باید غمگین شود یا نه؟

آدمها ناگهان جا میخورند..شاید هم جا میزنند! 

انگار که این آدمیزاده قرار نیست دل و زبان و رفتارش یکی شوند..

تنها و تنها باید دست کشید...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۰۳
سپیدار

نظرات (۱)

برای من صبر کردن خیلی کار دور از ذهنی بود و همش مدام پشیمونی به بار میومد تا اینکه یادگرفتم بعضی وقت ها بی تفاوتی بهتر از عجله و توجه بیش از حد موثره
پاسخ:
آره همینطوره .آدم گاهی وقتا حقیقتا کاری ازش بر نمیاد دیگه

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.