خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

بادکنک

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ب.ظ

برای یه خیاط هیچی بهتر از این نیست که وقتی میاد پرو لباسش هیچ ایرادی نداشته باشه

گرچه وقت نشد تمومش کنم..




مسیر و اشتباه رفتم..این منطقه قاسم اباد و هیچ وقت یاد نمیگیرم!

مثل اینه که شهر یه پاشو به یه جهت دراز کرده باشه و از محدوده بیرون زده باشه!

منطقه ای که مدتیه معروف شده به شهرک غرب!! مثل ی شهر جداست و همه جاش شبیه همه

یاد یه داستان می افتم که بچگی خونده بودمش.به اسم " به خانه ی مرگ خوش آمدید" که حقیقتا ترسناک بود اون زمان!

به هر حال قرار بود 3برم بعد گفتم 4 میرسم و دست آخر تازه ساعت 3:30 با سر حوله پیچ مشغول انتخاب موزیک و جمع و جور کردن وسایل بودم

ساعت نزدیک5 بود رسیدم!

نجی مشغول باد کردن بادکنکا بود حقیقتا هم تو این کار خبره!!

منم ک سالها بود ازین کارا نکرده بودم به زور 3تا بادکنک باد کردم!

ساعت6 شد و ما هنوز آماده نبودیم

به فرد متولد که اصلا خبر نداشت چه خبره صاحبخونه اس داد ک من بیرونم 6:30 بیا

چراغا خاموش...زنگ زد..بدو بدو داشتیم فشفشه هارو روشن میکردیم که نمیشدن!!! در باز شد و صدای موزیک تولدت مبارک...و دوست جان که حسابی سوپرایز شده بود!!!

به هر حال خیلی خوش گذشت

فقط امیدوارم همسایه ها شاکی نشن

ساعت حدود 9:30 رسیدم..تو راهم باز خدا خدا میکردم بنزین تموم نشه و برسم!

به شدت خستم و فردا یه روز کاری خسته کننده ی دیگه در پیشه...

و من با چالش جدید کاری مواجه شدم فعلا!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۳۱
سپیدار

نظرات (۴)

خدا قوت
عجب جشن تولدی شده
خوش بحال متولد!
پاسخ:
موچکریم
:) متولد بسی هیجانزده و شاد شد
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۶ سعید یگانه (جاوید)
ضمن عرض مراتب احترام و تایید کلیه فرمایشان جناب دکتر احسان عزیز:

شما رو به خدای احد و واحد هرازگاهی یکی دو استکان بنزین تو اون ماشین بیچاره بریزین!!!!!! آخه چقدر این ماشین بدبخت با ورد و دعا باید راه بره؟؟
فرداست که صدای ملائک به درگاه خدا بلند میشه ها
از ما گفتن بود
:-)))
پاسخ:
دکتر احسان ؟؟؟؟؟ O.o

2استکان که میریزم ولی خب نه که کوچیکه زیاد جا نمیگیره 
منم خیره..هر دفعه میذارم کار ب دعا و التماس بکشه تا پرش کنم 
خدا خودش به من رحم کنه من که درست بشو نیستم
ضمن تایید کلیه فرمایشات استاد سعید عزیز
سعید جان خانوما غم و غصه ای از این بابت ندارن
بنزین هم تموم کنن چون خانوم هستن ملت صف میبندن که به این طبقه جلیله نسوان بنزین بدن!
حالا اگر ما بنزین تموم کنیم تا شب گالن به دست باید وایستیم !
خانوم سپیده هم مخصوص بنزین نمیریزه تو ماشینش که توکلش زیاد بشه، استارت میزنه و با توکل بر خدا و دو سه بار ایت الکرسی و .....با باک خالی به مقصد میرسه...بیخود نیست که به ماشینش میگه قرقی!
خانوم سپیده راستی ماشینتو اگر فروشنده ای خریدارم..ماشینی که با سلام و صلوات کار بکنه خیلی ارزش داره...قدرشو بدون
پاسخ:
البته نه برای همه ی خانوما!! برای خانومای خاص احتمالا صف میکشن گالن به دست!!
ضمنا قرقی رو با اسب سفیدتون حاضرم عوض کنم :پی

عه من چرا جواب پیامتون رو ندیده بودم!
کلا برای ملت فرق نمیکنه خانم خاص باشه یا عام
البته متوجه منظورتون شدم ولی ملتی که من دیدم کافیه یه لچک سرت باشه
خودم دیدم طرف مرد بود کنار خیابون وایستاده بود هیشکی  سوارش نمیکرد، فقط یه پارچه انداخت رو سرش سه چهار تا ماشین براش زدن رو ترمز!

ضمنا اسب سفید ما هم ناقابله! بفرمایید تقدیم کنم خدمتتون
پاسخ:
البته یه بار که تو زیر گذر دوربرگردون بنزین تموم کردم یه اقایی بعد 2دقیقه پیداش شد کمک کرد انصافا.خدا خیرش بده وانت آبیم داشت

اسب سفیدتونم پذیرفتم خیلی ممنون به ادرس همون کیکا ک براتون فرستادم ارسالش کنین لطفا

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.