من و دلم میخواهدها
آدما خستت میکنن و هرچی تعداد آدمای اطرافت بیشتر باشه خسته تر میشی
برخلاف تصورمون ک فکر میکردیم اینطوری کمتر تنهاییم..
تو هیاهوی و شلوغی این شهر هیچ چیز برام مسحور کننده تر از بناهای قدیمی نیست
خونه های قدیمی کاهگلی یا آجری با در و پنجره های چوبی..دلم میخواد ساعتها نگاهشون کنم و برم داخلشونو با اشتیاق ببینم
اگه 100تا خونه یه شکل با این شمایل باشن باز از دیدنشون سیر نمیشم
و چقدر غصه میخورم وقتی میبینم خرابشون کردن...یا نهایتا رها شده و در حال تخریبن..
این در و دیوارای قدیمی انگار با آدم حرف میزنن
عاشق شیشه های رنگیم..به جای اینهمه زرق و برق تو معماریای جدید من همون شیشه های زرد و سبز و آبی رو دوست دارم که آفتاب از پشتشون میتابه و نورای رنگی رو به در و دیوار خونه میریزه
دوست دارم برم یه روستا یا جایی دورتر از شهر یه باغ کوچیک داشته باشم و یه خونه ی ساده که بتونم توش جوجه و ببعی پرورش بدم و باهاشون خوش باشم
این خونه حتما شیشه هاش رنگیه!
بعضی وقتا با خودم میگم باید باستان شناسی یا تاریخ میخوندم
(البته در مورد اون قسمت شیشه رنگی نظر خاصی ندارم)!
:-)))))
ولی خداوکیلی عجب تصویری انتخاب کردین. واقعاً لذت بردم