خیانت خاکی
پیرزن همسایه که مدتی پیش فوت شد و گفتم که فقط دو روز یک پرچم سیاه جلوی در خونه بود اونم برای اطلاع رسانی فوتش!
بچه هاش فقط یکیشون ایران بود ..یه پسر حدود 50ساله که با خودش زندگی میکرد و فکر میکنم هیچ وقتم ازدواج نکرد..
خونش برای من یه خونه ی رویایی بود...توشو هیچ وقت ندیدم اما بیرونش روی دیوارهای آجری سیاهش پر بود از پیچکهای چسبنده که تو هر فصلی یه رنگ میشدن..و الان تو این فصل باید نارنجی میشدن اما..
از دو روز بعد فوتش خونه رو گذاشتن برای فروش..و بالاخره یکی پیدا شد خونه رو که نه! زمینشو بخره... بکوبه و باز چند طبقه بره بالا
باز تا یکسال سر و صدای ساخت و ساز وقت و بی وقت..آوردن و ریختن مسالح و داد و بیداد و آواز خوندن کارگرا..گرد و خاک و در نهایت هم شریک شدن چند نفر دیگه تو حیاط خونه ی ما و حتی اگه در باز یا چراغ اتاقا روشن باشه شراکتشون تو تمام خونه ی ماست!!
و قطعا پارکینگ هم به اندازه نخواهد بود و باز ماشینایی که تو کوچه رد تنگ تر میکنن
اومدن آدمای ناشناس بیشتر... و کلی مسائل دیگه
و همه ی اینها به خاطر منفعت یه نفر و در کنارش ریزه خورای دیگه
شهرداریها به مردم خیانت میکنن
وقتی تو محله ویلایی نشین اجازه ساخت چند طبقه و حتی با گرفتن جریمه طبقات اضافی!! میدن و آزادی و آسایش و حریم خصوصی سایرین و نادیده میگیرن
وقتی ب جای کمک ب مردم برای نوسازی همون خونه های حیاط دار بهشون پیشنهاد مشارکت در ساخت میدن!
وقتی آدما به خاطر پول خودشون و تو قفس زندانی میکنن..
و این داستان همیشه ی همیشه ادامه دارد
اینجا جاییست که انگار هیچ قانونی حاکم نیست جز قوانین خود نوشته ی ثروتمندان و آقایان!!!