تلاطم ذهنی

این یک هفته تمام خوشی و استراحتم این بوده که به جای ساعت 7 ساعت 9 از خواب بیدار میشدم البته با عذاب وجدان و ناراحتی!! 9ام به خاطر اینکه شبا زودتر از 12:30 -1 نتونستم بخوابم

و حالاهم خوابم نمیبره در حالیکه خیلی خسته ام و تا 5باید سر شیفت باشم

مدام با خودم فکر میکنم

به خودم که قرار نبود اینجوری عصبی و خسته از همه چیز بشم. اصلا قرار نبود هنه ی زندگیم تو کار و پول خلاصه بشه..قرار نبود برای خودم درد سر درست کنم

حالا همش فکر میکنم که چطور باید کمش کنم شاید شروع یه مسیر جدید بین اینهمه گرفتاری اشتباه بود..نمیدونم

شاید چیزی که نمیتونم تغییرش بدم انتظارات و توقعات دیگران از خودمه..اینکه دوست دارن همیشه در خدمتشون باشی..اینقدر که خودتو زیر پا بذاری

بعضی وقتا فکر میکنم دیگه درست و غلط و تشخیص نمیدم

فکر میکنم به دوست جان.. به تولد دیشب..به عکسایی ک از تولدش رو اینستا گذاشت..به آدمای اطرافش..به این تغییر 180 درجه ای.. به اینکه حقیقتا چی میتونه آدمارو اینهمه تغییر بده!؟ تحصیلات بالا؟ رفتن به یه مکان جدید؟ یا نه پذیرفتن قبلی یک سری مسائل بر اساس احساسات ناگهانی و بدون تحقیق و فکر کامل؟ فقط میدونم " جو " خیلی رو آدما اثر میذاره حالا یا یهویی یا کم کم...

و فکر میکنم به ماشینم که باید به زودی ببرمش پیش تعمیرکار قبلی که کارشم خیلی عالی بود و بگم برقشو دوباره چک کنه

هنوز نمیدونم ماشینو عوض کنم و جاش یه پراید بگیرم با امکانات بهتر و نرمتر یا با همین سر کنم همچنان تا وقتی بتونم یه ماشین خیلی بهتر بگیرم؟! حقیقتش یکم میترسم با این اعصاب خرابی که تو رانندگی دارن اگه ماشینم تیزتر ازین باشه و فرمونش نرم تر تصادف کنم

به خیلی چیزای دیگم فکر میکنم

چرا اینهمه نا آروم و بی قرارم؟؟

خودم باید خودمو آروم کنم..خیلی زود..قبل از اینکه بیشتر از این دیر بشه