خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

خانوم دکتر سپی

چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۵ ب.ظ

امروز دوباره رکورد دادم هم 400 کرال هم 100 سربالا. گرچه که بسیار خسته ام بودم و از صبحم دوتا کلاس داشتم و هی رفتم تو آب هی اومدم بیرون ولی خب بهتر از قبلیا شد

کرال و زدم 8:11 (دفعه قبل 8:23 زدم) و سربالا هم 2:01 (دفعه پیش 2:06) این یعنی تمرینام اثر بخش بوده. امیدوارم ازینم کمتر بشه


به شاگردم میگم پاتو بد میزنی هماهنگ بزن! میگه نمیشه! میگم پس من چه جوری میزنم که میشه؟ میگه شما پاهاتون فرق داره!!!


دنبال یک هم پا بودم برا پیاده روی ولی دوست چاقم که تنبله و نمیاد، خواهرمم کلا فاز منفیه! یه دوست قدیمی پیدا کردم اونم یه روز اومد دیگه فک نکنم بیاد! قبلا خیلی پایه بود ولی الان که دیگه دو ساله متاهل شده باید کسب اجازه کنه! شوهرشم دیر میره سرکار...هعی..حالا یحتمل که با مامی بریم اونم نه که به خاطر من بیاداا چون یه برنامه رژیم از دکتر گرفته نیم ساعت پیاده روی تند داره و من برا اون پیاده روی تندش باید برم که تنها نباشه.. در این حد از خودگذشته ام


چند شب پیش تو مسجد بودیم و داشتن زیارت عاشورا میخوندن.. یه خانومی پاشد مهر داد به همه.. در حالی که تو فکر بودم با مهر تو دستم بازی میکردم یهو دیدم همه از سجده بلند شدن. تازه یادم اومد مهر برای چی بود؟!


یه مشتری عرب داشتیم امشب که خودش نه فارسی میدونست نه حرف میزد ولی دوتا همراه داشت که ترجمه میکردن.. خانوم کمی سردرد و سرگیجه داشت اومده بود گفته بود فشارمو بگیر! سرناجی جان که ناجی درجه یک دارن و خیلیم ادعاشون میشه نمیتونه فشار و بگیره! 

منو همکار جانم استراحت بودیم و اون یکیمونم که خیلی تو این امور مسلطه تو اب شاگرد داشت. خلاصه که سرناجی حوالش داده بود به ما و بنده رفتم زیر بار این مسئولیت! اول رفتم بیرون دیدمش متوجه شدم خیلی حالش بد نیس..صندلی اوردم تا وقتی دوست جان فشار سنج و گوشی رو آورد.. کلاهشو دراوردم و نبضشو گرفتم که یه ذره تند تر از معمول بود و صورتشم برافروخته بود..خیلی خودمو جدی و کار بلد نشون دادم و سوالاتی پرسیدم و خلاصه دستگاه فشارم آورد که گرفتم ولی دستگاه خراب بود!! این بود که نفهمیدم فشارش چنده ولی از سایر شواهد و قرائن فهمیدم فشارش یه ذره رفته بالا.. بازم جدبتمو حفظ کردم و گفتم خیلی بالا نیست و وقتی مطمئن شدم سابقه فشار و دیابت نداره یه اب قند با یه ذره نمک بهش دادم و کلی توصیه های ایمنی کردم و همراهاشم براش ترجمه میکردن و آخرش گفت مرسی . خخخ

خلاصه که تو هیچ شرایطی (مخصوصا وقتی اطرافیانتون از شما کمتر سرشون میشه و هیچ اقدام مفیدی نمیکنن) خودتونو از تک و تا نندازین! اطلاعات قبلی و با ژست فهمیدگی زیاد توام کنید تا طرف مقابلتونم مطمئن بشه. گرچه که امروز اطلاعات قبلی من به کمکم اومد و تو شرایطی قرار گرفتم که مجبور شدم نهابت استفاده رو ببرم ولی فهمیدم چرا بعضی دکترا که حرف میزنن و مثلا درمان میکنن آخرش خوب نمیشیم تازه بدترم میشیم!!

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.