خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

من اومدم

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۵:۲۹ ب.ظ

از ۷ اسفند یه پست نصفه نوشته بودم که نه کامل شد نه ارسال بالاخره امروز مقتدرانه حذفش کردم 

و اما چه کردیم این مدت؟

باشگاه رفتیم با رفیق و طبق برنامه خودمون کار با دستگاه و دمبل و اینا رو زدیم بر بدن ( میخواستم بگم زدیم تو گوشش دیدم خیلی خشنه بعد اینهمه مدت)

استخرا باز شدن و من وسط دور دوم بودم که دوباره برقا رفت!

چقدر استخر خوبه خداییش کلی روح و روانم شکفته شد همون دو ماه و نیم 

اصلا با عشق میرفتم سر کلاسام

بعد شرایطی یهو فراهم شد یه سالن اجاره کردم... چقد بهش رسیدیم و گلدون رنگ کردم و پتوس هی قلمه زدیم بردیم و تر و تمیزش کردیم ... یهو تعطیل!

ولی نو پرابلم شرایطش خوبه و باز میشه و ادامه میدیم 

اساتید پایان نامه مثل مرده های متحرکین که در جواب تیکه و ها و کنایه ها مونم دیگه کار خاصی انجام نمیدن جز اندکی زر زدن! 

خیلی به خودم فشار میارم ک حرف بد نزنم ولی نمیذارن که 

کنکور دکتری دادم صرفا جهت خالی نبودن عریضه وگرنه هنوز چیز زیادی از اناتومی بارم نیست 

میدونم بار شما هم نیست الکی ژست عاقل اندر سفیه به خودتون نگیرین 

و الان در ماه رمضان دوباره از یک سونامی پر کاری اومدم تو بیکاری و برا خودم مقاله هایی ک عشقم باشه سرچ میکنم میذذارم اینستا، کارگاهی که اخر اخمن شرکت کردیم و پیاده میکنم و گاهیم گوشه چشمی به پروپوزال دارم! 

از بس این استادای عوضی دست دست کردن که همه جا تعطیل شد کلا فس ما هم برا پایان نامه و مقاله و ... خوابید 

دوشنبه یه حالی به خودم دادم و با بچه های فامیل و گروهشون تشریف. بردیم کوه. خوش گذشت.. خواستم بیشتر حال بدم ولی دیگه جور نشد 

نمیدونم چرا تا بیکار میشم میچسبم ب تمیزکاری خونه :)) انگار اون روی خونه داریم بیدار شده 

ماه رمضون یه طوریه ادم انگار کلا خالی میشه از درون 

همه چیز بی اهمیت...

دیروز اتفاقی اون فیلمه که دختره ناراحته که سنش رفته بالا و شوهر نکرده رو دیدم و بعد ملت همیشه در صحنه... دیدم اکثریت هم دهه ای های من (۶۰) دختر یا پسر که مجردن یه نگرانی هایی از اینده و تنهاییشون دارن و متقابلا نگرانی از اینکه بخوان تشکیل زندگی بدن فقط جالبه اون پسرایی که از نظر مالی پایینتر بودن خیلی دلشون میخواست متاهل بشن ولی کسی بهشون دختر نمیده 

حالا نه ک بخوام پیش داوری کنم اما دیدم که اکثرشون خیلی بالا بالا میپرن و تو فکرن مخ دخترای مایه دار و بزنن و یهو زندگیشون زیر و رو شه ! 

متاسفانه خیلی شون نه درسی خوندن نه کار دارن نه حتی دنبال هنری هستن ک بشه ازش پول دراورد! کلا تو توهمن و هر کاریم دوست ندارن با تمام بی هنریشون!

اونام که مایه دارن یا لااقل اوضاع عادی تر و کار و ... روابط موقتی رو ترجیح میدن که نکنه سرشون کلاه بره!

و اینجوریاست که یک نسل اینهمه تنها داره 

خلاصه که همه چیز خوبه و فک کنم فقط من حال میکنم از همه تعطیلیا چون تازه دارم یواش یواش کارای عقب مونده این چند سال و انجام میدم 

راستی بالاخره گوشیمم عوض کردم اونم با حیله نیرنگ :))

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۲۶
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.