بالاخره پاییز چهره ی خودشو نشون داد تو این شهر
امروز از صبح که شروع شد آسمون گرفته و ابری بود و تا همین الان داره میباره
هوا هم سرد تر شده نسبت به دو سه روز اخیر
منم کم کم باید به فکر باشم که بخاری اتاقم و بیارم....کلی باید جا به جا کنم واسه بخاری...حسش نیس
یه چند روزی یه کم بیشتر تو فیسبوک گشتم و چند تایی آشنا پیدا کردم!
همکلاسیای دانشگاه...+ فک فامیلمون
البته
فک و فامیل قبلا هم بودن...با بعضیا ارتباط نزدیکی نداریم اصولا...یعنی یه
جورایی یهو جو زده شدن و یادشون رفت قبلا چی بودن و کی بودن و از کجا
اومدن !!!! حالا تیپ و سر و وضع ظاهرشون فقط عوض شده (شدیدا به روز شدن) و فکر میکنن بقیه هم شان شون نیستن.....بماند که زندگشیون در چه وضعیتیه!!
اینجاست که میگن آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی
و
همینا هم هر وقت مشکلی دارن توقع دارن همه کاری براشون بکنی و اگه نتونی
به هر دلیلی زودیم بهشون بر میخوره و باز میشن بدتر از بد.....
مشکل
اینه که آدما این روزا مناسب شان خودشونم راه نمیرن!!! حالا بماند که معلوم
نیس به چه دلیل یهو نوک دماغشونو میگیرن بالا و بقیه رو هم شان
نمیدونن...بگذریم....اتفاقا اینایی که شرحشونم گذشت فیس بوکشون فقط آلبوم
عکسای شخصیشون بود... مدل به مدل از خودشون تو خونه و عروسی و مهمونی با
انواع لباسا و مدل موها و آرایشا عکس گرفتن و گذاشتن و بقیه هم هی ازشون
تعریف و تمجید کردن!
شایدم کارکردش فقط همینه؟؟!!
خب من کاری
به اون دسته ی خاص از فامیلمون ندارم...یه سری از دوستام (دانشگاه) و دختر
خاله و دختر عمه و اینا دارم که بیشتر از دنیای واقعی تو این دنیای مجازی
یا فیسبوک و یا مسنجر باهاشون مرتبط میشم
یه فامیل نسبتا دوریم داریم
(دختر خاله ی مامانم) که البته خونه شون به ما نزدیک بوده از بچگی و خیلی
صمیمی بودیم و رفت و آمد داشتیم از قدیما... آدمای خوبین و البته با
جنبه...بچه های همین خالم(بهش میگم خاله دیگه) همه شون هستن ، فامیلاشونم
هستن...حتی فامیلایی که میدونم سالهای ساله پدر مادراشون با هم مشکل دارن و
اصلا گروه خونیشونم به هم نمیخوره به هیچ عنوان و خلاصه اینا همه اونجا
هستن و خیلی صمیمی و راحت و بدون قیافه گرفتن و ادا و اطوار با هم ارتباط
دارن....اینجوری باشه خوبه
این میشه استفاده ی درست و سازنده...با
آدمایی که دوسشون داری و میشناسیشون ولی ازشون دوری...یا شهر دیگه یا کشور
دیگه یا حتی فقط اون طرف شهر اما گرفتار
ولی واسه عده ای فقط همون آلبوم عکسه!
=======بگذریم======
دلم
میخواست میتونستم پشت پنجره های اتاقم واسه پرنده ها لونه درست کنم تا هر
موقع سردشون شد و پناه خواستن برن توش....هر روز براشون گندم بریزم....
۳۰ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۵