خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲۱ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیروز سر کار خوب بود چون از ظهر آب قطع شد و ساعت ۱ به بعد مشتری نداشتیم. فقط کلاسای آموزشی مون اومدن
دوتا خصوصیام خیلی رو اعصابن دلم میخواد برنمشون
نیمه خصوصیام پیشرفت کردنوفقط یکیشون همچنان درجا میزنه و میترسه و یکیم همون ۵ ساله هه اس که فقط زحمت منو زیاد میکنه

امروزم تو سالن سر خوردم افتادم وسط ورزش خودم طوریم نشد ولی دوتا دمبل یک کیلویی افتاد رو شستم و کلا انگشتم پرس شد
چند جلسه قبل یه تمرین داشتیم که پشت به هم اسکات میرفتیم و بینمون یه توپ بزرگ بود و باید هر دو بهش فشار میاوردیم.. یه خانوم مسنی (شاید حدود ۷۰ ساله) هست که من با اون بودم یهو وسطش به شدت پام درد گرفت و بعد از یک جیغ ملایم بلند شدم وایسادم!
اصلا یادم رفت اون بیچاره پشت سرمه و هر دو به یک توپ تکیه دادیم اونم با فشار! طفلی کوبیده شد رو زمین!
اونم گفت چیزیش نشد ولی خب من باور نکردم اما امروز که خودم افتادم خیالم راحت شد :دی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۷
سپیدار

لازم نیست به آینه نگاه کنم تا بفهمم این من نیستم!

برمیگردم به خود خودم

شاید از فردا صبح

۳

۲

۱

شروع...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۲۰:۵۴
سپیدار

باطری گوشیم دچار تورم مغزی شده بود..دو شب پیش خواب دیدم از بس باد کرده گوشیم دولا شده!

بالاخره دیروز ک باتفاق خانواده صبح بیرون رفتیم جهت انجام چند تا ماموریت باطریم خریدم!

هیچ کدوم از باطریای  ۳۰ تا ۴۰ تومنی تو گوشیم جا نیافتاد و دست آخر یه باطری ۶۰ تومنی خریدم!

مغازه دارم افاضات فرمودن چون گوشی اصله هر باطری بهش نمیخوره!

ما هم که نمیفهمیم دلیل واقعی این حرف چیه!؟


هوا ابربه.. خوبه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۰
سپیدار

از باشگاه که بیردن اومدم هنوز مردد بودم که اول برم لبنیاتی شیر و بخرم یا اول برم بانک؟! 

بالاخره تصمیممو گرفتم و مستقیم رفتم بانک

خیلی خلوت بود! خواستم بدون گرفتن نوبت از دستگاه برم سراغ یکی از باجه ها باز فکر کردم ممکنه تا پر کردن فیش یکی بیاد و جای منو بگیره..

داشتم فیش و پر میکردم. اومد طرف میز خیلی آروم راه میرفت. نمیدونم فیش نوشت یا نه .. وایساده بود

سیستم شماره منو خوند.. فیش و پول و گذاشتم و خودم هم ایستاده بودم.. فکر میکردم یه دقیقه باید طول بکشه و ارزش نشستن نداره.. وایساده بود کنارم.. خانم شروع کرد به شمردن پول و حتی تو شمردن همون مبلغ ناچیز هم اشتباه کرد و کلی لفتش داد..لابد اینم سفارشی اومده سر کار!؟ نشستم.. قبل از اینکه کار منو تموم کنه تلفن و برداشت و به یکی زنگ زد و مشغول صحبت شد!! میتونست اول کار منو تموم کنه!! واقعا یک دقیقه بیشتر زمان نمیخواست!! هنوز وایساده بود.. انگار عجله داشت.. از حرکات تندش معلوم بود از کار این خانم متصدی لجش گرفته!! بالاخره با حرص رفت صندلی کناری که مال باجه پهلویی بود نشست و پولارو از کیفش در آورد...چند لحظه بعد تلفن قطع و کار منن تموم شد..بلند شدم و بعد تشکر رفتم به طرف در.. پشت سرم صدای ساییده شدن صندلی به کف سالن و شنیدم وقتی برگشتم درو ببندم دیدم از جاش بلند شده و داره به در نزدیک میشه!! انگار چیزی میخواست بگه!؟ ولی به هر دلیلی نشد..صورتشو ندیدم.. برگشتم به طرف خیابون و اونجارو ترک کردم به طرف لبنیاتی

لبنیاتی هم اون ساعت هنوز شیر نداشت...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۱۴
سپیدار

امروز سارا اومد.. بعد کلی حرف و نصیحت و گفتن چند باره ی جمله ی " اینقدر وحشی و عصبی نباش روانی!" در ختم نصایحشم گفت " دهنتم ببند دیگه" و رفت به کارش برسه.. 

اعتراف میکنم یه موجود بی اعصاب و قاطیم ولی مگه میشه برای همه توضیح داد چرا؟؟؟!! ناچارم حرفای صدتا یه غاز اینو اونو گوش کنم! فقط گوش کنم!! 

بعضی جاها دوست دارم بزنم رو دور تند و ازون قسمتای زندگیم با سرعت بگذرم

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۹
سپیدار

- میدونم باید وضعیت موجود و تغییر بدم تا این اوضاع سامان پیدا کنه ولی دوتا موضوع هست:

--> اول اینکه گزینه های زیادی در اختیار ندارم برای اعمال تغییر! یا بهتره بگم فقط یک گزینه موجوده!! که اونم در نهایت معلوم نیست اوضاع رو بهتر میکنه یا بدتر؟! فقط به طور قطع و یقین میدونم که شرایط به لحاظی سخت تر میشه!

--> دوم اینکه اگرم وضعیتی مطلوب بشه فقط شامل یک نفر میشه و این ناراحتم میکنه..

هرچند که با عدم تغییر هم چیزی بهتر نشده تاحالا


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۰
سپیدار
قبل از اینکه گوشیم اذان بگه برای نماز صبح از تو حیاط زیر درخت انگور صدای خش خش میومد.. صدای گوشی ک دراومد خواستم چراغ حیاط و روشن کنم ببینن چیه؟! همون موقع بابا رفت بیرون و صدا قطع شد
بعد نماز به خاطر گرما رفتم تو بهار خواب بخوابم . بازم همون صداهای خش خش میومد
تنبلیم کرد چراغ و روشن کنم ببینم چیه! و تا صبح خواب میدیدم راجع به اون صداها.. گاهی چندتا بچه گربه.. گاهی چندتا موش بزرگ و گاهیم چند موش با سر انسان... خلاصه که در واقع تا صبح خواب خش خش دیدم 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۶ ، ۲۲:۵۴
سپیدار

سرما خوردن تو تابستون واقعا محشره!

روز اول آموزشیا آب واقعا سرد بود! تا جایی که انگشتام کرخ شده بودن! شاگردامم یکسره بدو بدو میرفتن سرویس! اوناییم که نمیرفتن احتمالا آب و مزین میکردن!!

بالاخره چهارتا کلاس تو آب سرد کار خودشو کرد

گرچه که از بس هوا گرمه در حال حاضر خیلیم باعث خوشحالیمه که اینهمه تو آب باشم وگرنه از گرما و بوی کلر و تهویه بد و بوی روغن سوخته کافی شاپ!!! میمیرم!

هواشناسی میگه ۴۰ درجه است اما قطعا بیشتره!

رفتم آزمایشمو بگیرم..گم شده بود..گشت پیداش کرد

رفتم بیمه مو بگیرم..گم شده بود.. گشت پیداش کرد

رفتم تعویض روغن همیشگی.. نبود 

رفتم نون بگیرم ..ازونا نداشت

چرا همیشه کارای من اینجوری میشن؟

حس هیچ کاری نیست.. روز تموم میشه و میبینم هنوز چندتا کار مونده

شاید افسرده ام؟؟

تشخیص نمیدم

صبح رفتم حرم.. بماند که اتیش انگار از آسمون میومد..یه خانومی با گفتن جمله ی " چقدر هوا گرمه" و بی عقلی من در تایید حرفش!! دیگه همینجور ادامه داد.. تا یه مسیری بالاجبار باهاش همراه شدم.. در واقع اون بیخیالم نمیشد..و منم تو مسجد گوهرشاد پیچوندمش!

بعضیا فقط دنبال گوش مفت میگردن

کتاب میخونم..گاهی ناامیدم و گاهی امیدوار.. انگار دنیا قراره دگرگون بشه.. شاید به همین زودیا

از گرما و سردرد خوابم نمیبره

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۶ ، ۲۳:۰۸
سپیدار

ساعت ۸ ترم سه.. ۲۰ نفر که دو سه تاشونو برگردوندم ترم دو و ۳ نفرم فرستادم ساعت بعد با یه مربی دیگه... ساعت شلوغیه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۵
سپیدار

برای کار کردن بعضی جاها مثل استخر و رستوران و ... با هر عنوان شغلی، باید هر سال ازامایش کشت بدین! طی سه روز.. اکه نمیدونین چیه برین تو نت بگردین چون اونقدر جذابیت نداره که بخوام توضیحش بدم

امسال گفتن جاش عوض شده! هنوزم نفهمیدم عوض شده یا اینجایی که آدرس دادن و من رفتم به تازگی اضافه شده

حدس میزنم دومی باشه چون هیچ ندوم ازون ادمای اون مرکز قبلی رو ندیدم اینجا به خصوص اقای دکترش که خیلی نفرت انگیزه.. بماند

روز اول تشکیل پرونده دادم و قرار شد بدم ازمایشگاه که فرمودن ما ازمایشگاه نداریم و سع گزینه رو بهم معرفی کردن! دوتاش دو مرکز بهداشت بود که اولی به شدت شلوغ و دومی هم نزدیک جاییه که قبلا میرفتیم..اما سومی یه درمانگاه بزرگ درست یه خیابون قبل از خونه ی خودمونه

روز بعد قبل از کلاسم رفتم و مراحل مالی و تحویل طروفشو انجام دادم و البته ازمایش یکروز هم تقدیمشون کردم :پی

بدیش اینه که محل ازمایش دقیقا تو سالن انتظاره!

یعنی در هر صورت همه میبینن که رفتی اون تو!

روز اول که از اتاق خانم دکتر میای بیرون و میری دقیقا در بغلی جهت آزمایش شاید خیلی جلب توجه نکنه

اما روزای بعد.. به سرعت وارد سالن میشی و در مقابل چشمای زیادی که اونجا منتظرن نوبتشون بشه (اقایون و خانومهایی جهت انواع ازمایش یا رفتن پیش پزشک برای گرفتن نتیجه و ...) میری تو سرویس بهداشتی و بعد از 20 ثانیه (به اندازه قرار دادن ظرف مورد نظر در سبد ) میای بیرون و در حالیکه تمام صندلیا رو به تو هست و معلوم نیست چند جفت چشم بهت دوخته شدن سرتو پایین میندازی و از محل متواری میشی!

امروز دیدم شلوغتره گفتم یه طوری برم که کمتر حواسارو معطوف کنم به خودم و اون در لعنتی! وقتی رفتم داخل چنان در از دستم در رفت و با شدت کوبیده شد که فکر میکنم حتی طبقه بالاییا هم متوجهش شدم

رفتنا چون پشتت به جمعیته خیلی مساله ای نیست اما برگشتن دقیقا با همه فیس تو فیس میشی

جز منم اون لحظه هیچ کی اونجا نبود.. به هر حال با افتخار اما سربزیر از محل خارج شدم و بعد از گذشتن از زیر اونهمه نگاه به سرعت خارج شدم

یعنی واقعا جای بهتری برای قرار گرفتن این سرویسهای مخصوص نبود؟؟؟

حالا هنوز دو روز دیگه علافی داره.یکروز عصر برم نتیجه شو بگیرم و یکروزم قبل از استخر راس ۷:۳۰ همون مرکز بهداشت باشم برای صدور کارت

و همچنان تمام پزشکان و کارکنان همه ی استخرها معتقدن و مطمین! که این نوع ازمایش کوچکتربن ارتباطی به کار ما نداره!

حالا بماند که گاهیم ممکنه یک نفر ظروف و تحویل بگیره و برای چند نفر جانفشانی کنه!! به هر حال دی ان ای که نیست! 


----------

پ.ن: دوست و همکارم البته میخواست بیاد خونه مون.البته ک من حوصله شو نداشتم چون اومدنش با خودشه و رفتنش با خدا!!! و کلیم چرت و پرت از اجنه و از همسر مطلقه شو و فلانی و فلانی و .... میگه.گفته بود 10 البته و منم تا نزدیک 11 گوشیمو چک کردم و بعدش ک خبری نشد گوشی رو تو شارز گذاشتم و رفتم رو کاناپه ولو شدم و خندوانه نگاه کردم

با توجه به خستگی روز قبل و اینکه صبم ورزش بودم اصلا حس مهمون نبود اونم مهمونی که باید براش کاریم انجام میداوم!

پای تی وی صدای زنگ تلفنم و اس ام اس و شنیدم که ساعت 11:30 بود اما جواب ندادم!

به نظرم پرروییه آدم خودشو نهار جایی دعوت کنه!

اونم امروز ک منو مامی تنها بودیم و میخواستیم آب دوغ خیار بخوریم!

بله چنین موجود خبیثی هستم و کسی حق نداره برام برنامه بریزه و رو اعصابم راه بره!

دیگه تموم شد اون روزا!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۴
سپیدار

هر دم از این باغ بری میرسد (بری درسته؟)

ساعت کاری روزای زوج از 8 (7:45) صبحه تا 6:30 بعد از ظهره

فعلا فقط صبح یه کلاس ترم 3 (قورباغه) دارم

سرناجی جان لطف کردن چون پول قرار نیست به ما بدن بیشتر کلاسارو دادن به مربیایی که از بیرون آوردن (به اونا پول میدن اما کم!) 

جالبه! وقتی برای اولین بار قرار بود آموزش و شروع کنم برای هر ترمی قبل از شروع کلاس از همکارام مبپرسیدم و تا پایان ترم هم یه دفتر داشتم که توش شروع اموزشا و تمرینات هر جلسه رو مینوشتم

برای شروع تجربه آموزشی هر چهار ترمم اینکارو کردم و اصلا هم فکر نکردم با این کار کوچیک شدم یا کلاس کاریم پایین اومد! هنوزم برای بعضی چیزا با همکارم که تجربش بیشتر از منه مشورت میکنم

حالا این مربیای صفر کیلومتر که هیییچ تجربه ی آموزشیم نداشتن و حتی کلاس داری هم بلد نیستن چیزی نمیپرسن بماند اگه یه جاییم اشتباهشونو بگی بهشون بر میخوره!!

بیشترشون حتی اداب معاشرتم بلد نیستن!

کمترین کار اینه که وقتی وارد جمعی میشی به همه سلام کنی نه که سرتو عین ... بندازی پایین بیای تو!!!

همون موقع هام که خیلی کمرو بودم باز تو جمع سلام میکردم لااقل به همه

کاش اینارم یاد میدادن تو کلاسا

وقتی میام خونه فقط دلم میخواد زودتر شب بشه و بخوابم

سعی میکنم قهوه نخورم که خوابمو عقب نندازه

شبم از 10 گوشی و نت کلا قطع و خواب..

سایلنت بودن گوشی در تمام طول روز خیلی خوبه

اینجوری هر وقت دلت بخواد میری سراغش نه هر وقت صدات زد!

روزای فردم هنوز پر نشده.. باید پرش کنم! زندگی من منهای کارم تعریف نشده است

روزا بشدت کسل کننده میگذرن

البته ایروبیک صبح روزای فرد خیلی خوب و پر انرژین


پ.ن: بعضیا هم چنان به خونه موندن و یکجا نشستن عادت دارن انگاری تخم گذاشتن و باید روشون بشینن تا جوجه بشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۲۰:۰۶
سپیدار

امروز باید کاپ وقت به بطالت گذروندن رو به من بدن

صبح میخواستم جایی برم که باید حداقل ۸ میرفتم دیگه ولی دیشب تا ۲ خوابم نبرد! این بود که صبح نتونستم پاشم

** گوشی و نتمم از ساعت ۱۰:۳۰ قطع کرده بودم

وقتیم ساعت ۹ بلند شدم دیدم انگار از مسابقه بوکس برگشته باشم که قطعا توش حسابیم کتک خوردم! 

نتیجه ی اینکه بعد از یکماه،دیروز رفتم باشگاه

امروز حوصله ی هیچ غلطی رو نداشتم

رفتم خیاطی کنم حسش نیومد اومدم بالا.. نشیتم پای بازی مورد علاقم (پازل) خسته شدم.. نقاشی خواستم بکنم به یاد کودکی.. اصصصصلا حسش نیومد!! 

یه فیگور برای طراحی لباس کشیدم و رنگشم کردم و بعدم پاره تو آشغالا

به شدت حوصلم سر رفت و هیچ کاریم نکردم...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۲۱:۰۹
سپیدار

وقتی یه جاهایی میبینم جریانات خارج از محدوده صبر و تحملم میشه میفهمم خدا داره چیزی رو بهم میفهمونه و یاد میده که در شرایط عادی نتونستم یاد بگیرم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۱۴:۳۳
سپیدار

مورچه ها به نظر موجودات حریصی میان!

دائم در حال جمع کردن هستن و حتی جونشونو بابت اینکار میذارن

تنها موجوداتی که براحتی تو محیط خطرناک پر انسان رفت و امد میکنند

جارو میشن با دستمال پاک میشن با آب شسته میشن لونه هاشون به طرق مختلف مسدود میشه و ... اما بازم میان!!

گاهیم به خاطر غذا خودشونو گرفتار میکنن و حتی میکشن!

نمونش ظرف عسل که کمی کنارش بازه و صبح دیدم تعدادی مورچه رفتن تو عسلا و مردن

یا مقداری شربت که روی کابینت ریخت و یادم رفت جمع کنم بعد چند دقیقه ای دیدم دورش پر مورچه شده و تعداد زیادیم تو شیره ها رفتن و مردن


*** هرکی گذرش این طرفا افتاد لطفا چندتا آهنگ یا خواننده که آهنگاشون به درد بخورن معرفی کنه حالم بهم خورد اینقد تکراری گوش کردم

فقط لطفا مضمونشون شکست عشقی و این خزعبلات نباشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۰۹:۵۲
سپیدار

چند روز پیش باتفاق خواهر و عروس و جوجه هاشون رفتیم خرید

ازونجا که ماه رمضون بود و هوا گرم، مقصد نزدیک رو انتخاب کردیم

جاده ی طرقبه، مجتمع ویلاژ توریست

کنار این مجتمع اخیرا فروشگاهی باز شده به نام زیپ! 

تقریبا همه چیز توش پیدا میشه...بیشتر اجناسش به خصوص کیف و کفش جنس خوبی به نظر نمیومد داشته باشن.. حتی از ظاهر بیشترشونم خوشم نیومد... به هر حال همه شو نگاه کردیم.. چیزی که متوجه شدم این بود که ۱۰۰% جنساش چینی بودن!!! و اگرم چینی نبودن اجناس بی کیفیت یکی از همین کشورهای دوست!!! بودن

خیلی متاسف شدم از اینکه فروشگاه به این بزرگی به جای خدمت به مردم خودمون باید در خدمت خارجیهایی باشه که آت و آشغالاشونو بریزن توش و چون ارزون بودن هم با استقبال مواجه شده

حالا تو همون ویلاژ توریست یک طبقه اختصاص پیدا کرده به کالاهای ایرانی (پوشاک ) و طبق نوشته ی روی بیلبوردهای در و دیوارش اعتلاف تولید کنندگان پوشاک ایرانی هست

طبقه ی چهارم ساختمون هست! در حالیکه طبقه ی سوم خالیه و پله برقی بالا برش خرابه! 

وقتی وارد طبقه سوم میشی طوری بهم ریخته است که هیچ نشونی از وجود فروشگاهی در طبقه بالا نمیبینید

خب امیدوارم که این مسائل ظاهری بزودی رفع و رجوع بشن

تا اونجایی که از یکی از فروشنده هاش پرسیدم و طبلیغاتشون میگه همه اجناسش ایرانین (انشالله ک باشن) روی بعضی هاشون "ساخت ایران " زده شده 

قیمت اجناس هم به نظر من مناسب بود حالا شاید مثلا بعضی شلوارا 10 تومن ازون فروشگاه زیپ گرونتر بود شاید اما خب ظاهرشون تمیزتر و بعضی جنساشم واقعا قشنگتر بودن

همچنان معتقدم تولید کننده های ایرانی باید هم به کیفیت کارشون اضافه کنن هم به زیبایی ظاهری و تمیزی دوخت توجه بیشتری داشته باشن تا لااقل با ظاهر جذاب بعضی ازین وارداتیا چه قاچاق چه غیر قاچاق رقابت کنن

ما هم به خاطر صرفا ارزونی سراغ این مدل اجناس نریم!

گرچه این جریانات قصه های دور و درازی دارن و دستهای قانونی زیادی در کاره بوده و هست!! اما تجربه نشون داده تو اغلب زمینه ها دیگه نباید از دولتها انتظار برخورد مناسب و عکس العمل قاطع و درخور داشته باشیم! چون بیکاران طفل معصومی که مجبور میشن میلیاردی واردات انجام بدن به خاطر کسب روزی حلال!!!! و زندگی شرافتمندانه!!!!! تو دست و بالشون کم نیستن

پس بهتره در درجه ی اول خودموت دلمون به حال خودمونو هم وطنامون بسوزه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۱۵:۳۶
سپیدار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۹:۵۳
سپیدار
بین سحر تا افطار طبق معمول این یکماه نخوابیدم و مشعول فعالیت و همزمان فکر بودم
فکر اینکه چقد اخیرا وقتمو زیادی تو اینستا و خوندن مطالب کانالای مختلف تللگرام صرف میکنم.. تا جایی که از کتاب خوندنم میزنم
انگار یکی بهم گفت همه رو حذف کن!
کارامو که تموم کردم از تمام کانالای تلگرام لفت دادم جز چندتا که مربوط به کارمه و ازشون استفاده میکنم و رگباریم مطلب نمیذارن!
بعدم یه پست تبریک عید و لوگ اوت از اینستا
ترجیح میدم اندک زمان استراحتمو کتاب بخونم
همین وبلاگ خودمونو عشقه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۴
سپیدار
سال 85 بود که وارد دانشگاه شدم.. بواسطه ی یکی از همکلاسیای دبیرستان باهم آشنا شدیم.. به نظرم خوب رسید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۳
سپیدار
رسانه طی گذشت زمان به شدت پیشرفت کرده...زمانی تنها کسانی که در پست یا موقعیت خاصی بودن برای حرفهاشون رسانه در اختیار داشتن ( و البته انتشار حرفهای هم فکرانشون یا مردم جامعه) ولی حالا همه بهش دسترسی دارن..تلگرام، اینستاگرام و حتی همین وبلاگ رسانه است
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۴
سپیدار
فکر نمیکنم هیچ کس به اندازه ی خودم از عوض شدن قالب وبم حال کنه!
اول که عوصش میکنم چند بار صفحه رو باز میکنم و نگاش میکنم :دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۵
سپیدار

💎خدایا ...

از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت

اما شکایتم را پس میگیرم ...

من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..

گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،

معنایش این نیست که تنهایم ...

معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...

با تو تنهایی معنا ندارد !

مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!


💧مناجات زیبای دکتر چمران💧


🌷۳۱خرداد مصادف با سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران تسلیت باد.🌷


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۰
سپیدار