خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱- هر از گاهی راجع به اعتقاداتتون تو هر زمینه ای که هست از خودتون سوال کنین؟!

چرا دقیقا فلان کارو انجام میدین؟ چرا به فلان چیز اعتقاد دارین؟

خب من خودم مدتها رو چادر خیلی تعصب داشتم! یه تفکر که حالا میبینم به خاطر اصل قضیه شاید نبوده و به اجبار استفادش کردم حالا هر جایی اجبار خاص خودش..پدر و مادر ... حرف در و همسایه و فامیل... تفکر دیگران... و زمانی سخت معتقد بودم چون چادر سرمه کسی کاری به کارم نداره! یا مشکلی برام پیش نمیاد!! و دقیقا در همون برهه ها شرایطی پیش اومد که عکسشو ثابت کرد.《 البته اشتباه نشه راجع به حجاب حرف نمیزنم! فقط در مورد چادر صحبت میکنم》بدترین اتفاق که این تفکر و کمی متزلزل کرد مربوط به ۷ سال پیشه که تو یه بولوار مورد تعقیب و بعدم یه ضربه حسابی قرار گرفتم و ماحصلش ۶ تا بخیه رو سرم، اسیب دیدگی شدید مچ پای چپم( که یکسال منو بکلی از تمریناتم عقب انداخت) کبودی وصرب دیدگی و کوفتگی تو نقاط مختلف بدنم(افتادم تو این جوبای نیم متری کنار خیابون) و چندین سال ترس و وحشت  غیر قابل وصف!!

و مسائل خیلی عادیشم ازار و اذیتای تو تاکسیا.. مزاحمت ماشینا وقتی کنار خیابون منتظر تاکسی هستم.. چشم چرونی و پرت و پلاهایی که تو موقعیتای مختلف شنیدم و دیدم... چیزی که فهمیدم این بود که در حقیقت این چادر نبود که مانع بعضی چیزا میشد بلکه دلیل اصلی این بود که من تو محدوده خاصی و با شرایط خاصی رفت و آمد میکردم و به این دلیل تا وقتی ازون محدوده خارج نشدم واقعیتو نمیدیدم. حالا هم که مدتهاست اغلب دیگه سرم نمیکنم حقیقتا تغییری ندیدم! اون کسی که مریضه اصلا براش فرقی نداره شما چی پوشیدی! اونیم که دنبال سوژه های خاص میگرده میفهمه اهلش هستین یا نه!! 

این وسط یه دوست جانی دارم که هر روز و هر موقع بیرون میریم به چادر سرش لعنت میفرسته اما در عین حال کنارم نمیذارش!! و خیلی جاها هم تو فکر اینه که فلان جا که تیپای خاصی حضور دارن اطرافیانشو تحت تاثیر قرار بده!!! خب البته این که عین ریا و شرک میتونه باشه. و مثل همون امر به معروفیه که زیاد شده ولی بی تاثیره حتی تاثیر عکس داره! چرا؟؟ چون واقعیت اینه که کار خوبو با رفتار خوب باید نشون داد نه فقط با ظاهر!!!

و مولانا خوب گفته تو این بیت شعر که کاملا لب کلامه

وان گنه در وی ز جرم روی تست / باید آن خو را ز طبع خویش شست

همه اینایی که گفتم ناقض چادر نیست. من خودم یه جاهایی دوست دارم با چادر باشم اما زمان خرید، پشت فرمون، موقعیتایی که باید هی سوار و پیاده شم، قدم زدن تو پارک و بالاخص دویدن بشدت برام دست و پاگیر و ازار دهنده میشه و ازبنم که مرتب خاکی و کثیف یا چروک باشه خیلی بدم میاد و بنظرمم خیلی زشت و زننده است.

مثال دیکه شم تو این زمینه پسر یکی از اقوام نزدیکمونه که در سن ۲۰ سالگی و در دانشگاه و واقع شدن بین انبوه افرادی که اعتقادات بشدت متفاوتی دارن هست و باعث شد ب دین خودش شک کنه و تصورش این بود که دین ما خشونتش زیاده و در مسیحیت همش مهر و محبت و ... ایناست و من بهش گفتم کتاب مقدس و بخون اما بدون هیچ ذهنیت قبلی و حتی راجع به دین یهودم بخون بعدم باز با همون عدم پیش داوری معانی قران خودمونو بخون یا اصلا قران فارسی! حتی گفتم تو بعضی مراسمشونم بد نیست شرکت کنی و از نزدیک ببینی (خیلی دوست داشت و بشدت هم احساس گناه میکرد ب خاطر کنجکاویش) . چند روز بعد از خوندن کتاب مقدس تصورش تا حدی تغییر کرد و هنوز هم مشغول خوندنه و ب نظرم خدا کسایی رو وه دوسشون داره و میبینه ظرفیتشو دارن تو مسیر شک و تردید قرار میده تا به یقین برسن! 

شرط اساسی تمام اینها و داشتن اعتقادات واقعی اینه که تعصب و بذاریم کنازگر! همونطور ک قبلا گفتم تعصب کوره و مانع دیدن حقایق میشه

ضمن اینکه مطمئن باشیم خیلی از ماهااگر مرتکب خیلی خطاها نشدیم دلیلش خوبی خودمون نبوده!! غیر از لطفی که خداوند بهمون داشته و داره(شاید ب خاطر کم ظرفیتیمون) به این دلیل بوده که شرایطش اونطوری که باید برامون فراهم نشده!!!

همین الان فکر کنین ببینین اگر اجبارات اطراف از جمله خانواده و مردم و کار و ... نبود واقعا چه کارایب رو انجام نمیدادین و چه کارایی رو انجام میدادیم!؟؟!!

اوووووووه چقد حرف زدم


۲-اینماه یه تجربه کاری جدید داشتم که البته ۴ روزش هنوز باقیه و اونم کار تو کافی نت و پر کردن اظهار نامه مالیاتی هست

حقیقتش اصلا اولش تصوری ازین کار نداشتم و فکر میکردم جایی هستیم که جز خودمون چند نفر با کسی سروکار نداریم.. بعد که وارد کار شدم حس کردم با منیتم در تضاده.. و خواستم بیام بیرون چون در شان خودم نمیدیدم!! اما به دو دلیل انجامش دادم و تا تهش اومدم. اول اینکه منیت خودمو خرد کنم و این حقیقتا یه جاهایی لازمه و دوم اینکه دلم میخواست اینکارم یاد بگیرم و تجربش کنم و به خودمم ثابت کنم ادم بی عرضه ای نیستم و براحتی از پسش بر میام

مواجهه با اقشار مختلف خیلی چیزا به آدم یاد میده. متاسفانه خانوما بی اعصاب ترین قشرن و از هر دو سه نفر یکیشون از بدو ورود رو اعصابتنو استرسین و دعوا دارن. آقایون اما آروم میشینن اغلب تا کارشون انجام شه حالا یا تو اون مدت خانومهای حاضر و در سکوت با خیال راحت چک میکنن یا وایمیستن و به شوخی و خنده میگذرونن... در این حد انسانهای خوب و آرومین :))

و اینکه اونجا میفهمی چقدر اوضاع خرابه... شاید بیشتر از ۶۰-۷۰ درصد عدم فعالیت دارن و کسب و کارشونو جمع کردن ... این خیلی ناراحت کننده اس ببینی پسر ۲۲ ساله با مدرک مهندسی عمران داره بعنوان داد زن کار میکنه!! 

دیگه حواشی بعدیش بماند.. چقدر تو دارایی مردم و میپیچونن.. چقد از زیر کار در میرن.. موقع نماز ۳۰ دقیقه کلا سرورا قطع میشه!!!!! و مردم یه لنگ پا وامیستن بلکه کارشون پیش بره...

اینا واقعیتای تلخ جامعه و زندگی ماست اما حقیقت اینه که ما خدای مهربونی داریم و اون همه چیز و میبینه. تا وقتی از غیر خودش بخوایم به همون غیر واگذار میشیم.. تا وقتی کاملا تشنه و درمانده و عاجزش نشده باشیم شاید حس کنیم به دادمون نرسیده.. چون رسیدن به این نقطه جاییه که دیگه جز خودشو نمیبینیم و امیدمون فقط به خودشه


۳- تنهایی و تو خود بودن و سکوت و انزوا همیشه نشانه بد و غم و غصه و افسردگی نیست. اگر در طول روز یا حداقل هفته چند ساعتی رو از تمام هیاهوها و کار و بدو بدو و استرس رسیدن و نرسیدن خودمونو جدا کنیم و به خلوت پناه ببریم خیلی از مشکلاتمون حل میشه ولی متاسفانه اغلبمون از تنهایی استفاده نمیکنیم و خودمونو میندازیم تو شلوغیا حالا یا واقعی یا مجازی


والسلام

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۱۷
سپیدار

والا واقعیت اینه که اصلا برا رسیدن ماه رمضون لحظه شماری نمیکروم! تازه همشم میگفتم چه زود اومد!!!

از خوب و بدش بگذریم

هر سال ماه رمضون برام یه فرصت استراحت بود ولی امسال نه!

بشدت خسته کننده با مقدار عریض و طویلی بی خوابی دیوانه کننده بعلاوه انواع فکر و خیالهای درهم و آشفته که دقیقا این بخشش از همه بدتر بود...

دو روز دیگه تموم میشه و تا حدی ازین کرخی و بی حالی میام بیرون و البته که با مسائل جدیدتری روبرو میشم ... شاید نه خیلی جدید اما دست کم جدی تر از حالا

به هر حال ازینکه دو روز دیگه تموم میشه مشعوفم ( خدایا ببخشیدااا ) 

اینقدر گره رو گره رو گره اومده که دیگه فقط نشستم و نگاه میکنم! چون حقیقتا دیگه نمیدونم باید چکار کرد

کلا ماه رمضونا افسرده میشم! شایدم برای همین الان دارم پرت و پلا میگم!؟


پ.ن

وقتی چیزی رو زوری قبول کنی و با سختی انجامش بدی بالاخره یه روزی میرسه که میذاریش کنار (سوء تفاهم نشه منظورم روزه و... نیست)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۵
سپیدار

بعضی دوست داشتنا آدمو غمگین میکنه.. بهم میریزه.. اینجاست که باید برگردی بهشون بگی

 " میشه لطفا دوسم نداشته باشین؟؟ میشه اجازه بدین همون زندگی خالی از عشق و احساساتمو ادامه بدم؟؟ " 

و بدتر ازون بعدشه. زندگی قبل از دوست داشته شدن با زندگی بعدش خیلی فرق میکنه. هرکسی که پا به دنیای شما میذاره بخشی از قلبتونو اشغال میکنه و وقتی هم میره همون بخش و با خودش میبره! شما موندین و یه قلب ناقص!! و در بهترین حالت که شما موجود خیلی منطقیم باشین باز زمان میبره تا طعمی که چشیدین از زیر زبونتون بره و با هر اسم آشنا و هر حرف و هر مسآله ای ولو مربوط به دیگران، یادش نیافتین

و من نمیدونم وقتی ما آدما هنوز معنی واژه هایی مثل دوست داشتن و نمیدونیم چرا خودمونو دیگرانو درگیرش میکنیم؟!

عشق واقعی اونه که به آدم آرامش و نشاط بده نه تلاطم و تنش و غصه


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۶
سپیدار

رفت و آمد با بعضی آدما و حرف زدن و شنیدن حرفاشون کلا میبرتت به یه دنیای دیگه! اینقدر متفاوت که با خودت میگی من دارم درست زندگی میکنم یا اینا؟؟؟

دغدغه های تو چیه و دغدغه های اونا چیه؟؟

قصدم به هیچ عنوان مقایسه نیست! میخوام بگم رفت و آمدا خیلی میتونن روحیات و افکارتو به چالش بکشن

و اینکه... از تعصبات الکی بیزارم.. از هر چیزی که بیخودی دست و پا گیر باشه بدون نفعی!! از اینکه چون فلانی و فلانی میبینن نباید فلان کارو کرد.. این عین شرکه.. خب شاید من اونقدرا آدم معتقد و درستی نباشم اما هیچ دلم نمیخواد اعتقادات و رفتارام تحت تاثیر خوش اومدن و بد اومدن دیگران باشه

ناظر همه ی ما خداست 

یه وقتایی شدیدا بین خود خودم و خود دیگران گیر میافتم! و این کلافم میکنه چون نه اونم و نه این

شایدم گاهی همین خود دیگران بودنه که نمیذاره خیلی از مسیر کج بشی.. و باز میرسیم به همون نقطه شرک پنهان... که از راه رفتن موری در شب زیر سنگ پنهانتره... 

بعضی وقتا عجیب گیر میکنم 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۳
سپیدار

یاکریمای عزیرمونم رشد کردن و بعد از فکر میکنم یک هفته یا ۱۰ روز لونه رو ترک کردن!

جالبه که اوایل مادر تند تند میره و میاد و غذا میاره بعد هی فاصله ی اومدنشو کم میکنه و دیر ب دیر میاد تا اینکه جوجه ها بفهمن باید رو پای خودشون وایسن... خب جوجه اولی مث من بود و سریع پرید رفت ولی دومی رو هر روز میرفتم بهش اعتماد به نفس میدادم تا اینکه رضایت داد اونم بپره

حالا یه نکته شگفت انگیز این که در عرض این دو روزی که اون دومیم رفته دیدم تو لونه ۳ تا تخمه!!! هیچ کیم تاحالا مسئولیت نشستن روشونو به عهده نگرفته!! به نظرم قضیه همون اولین تخماییه که اینجا به ثبت رسید! 

به هر حال فکر میکنم نوزاد آدمیزاد بی عرضه ترین و بدبخت ترین نوزاد بین تمام نوزادان جانداره چون تا ۲۰ سال و حتی مشاهده شده ۳۰ سال بازم نمیتونه تنهایی بپره!!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۰
سپیدار