خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

دیروز (عید) بعد کلاسم حدود ساعت ۴ بود که تصمیم گرفتم برم حرم (نزدیک بود) از دوتا چهار راه قبلش بشدت ترافیک بود.. در حین نزدیک شدن به این فکر میکردم که اگر پارکینگ جا نداشت یه سلام میدم و میرم.. دقیقا جلوی حرم ورودی شیرازی ماشینم تو اون ترافیک خفن خاموش شد و برقشم بکلی قطع شد و دیگه هیچ کاری نکرد!

عکس العمل همشهری های محترم!!!!! بوووووق بوووووووق بووووووووق و.... پرت و پلا...

منم دیدم کاری نمیتونم بکنم پیاده شدم گفتم روشن نمیشه هولش بدین که راه باز شه

اقایی ک پشت سرم بود خیلی به خودش فشار اورد با ماشینش از پشت چسبوند به سپر منو مثلا هول میداد!!

دیدم بوقا بیشتر میشه... چند نفریم وایساده بودن رو بروم مث مجسمه نگاه میکردن فقط! و لبخندای احمقانه میزدن..

پیاده شدم گفتم بیاین هول بدین بره کنار!

بالاخره به خودشون زحمت دادن بردن وسط راه اتوبوسا!!

اقایی که مامور بود اونجا شروع کرد به غر زدن که چرا اینجا وایسادی؟؟ سر راهه.... گفتم روشن نمیشه چیکار کنم؟؟

هیچ زحمتی به خودش نداد و به دو سه نفر گفت ببرین عقب ماشینو و فک کنم از بس غر زد مجبور شدن..

خلاصه رسیدم یه گوشه که سر راه نبود و داشتم فکر میکردم الان اینجا به کی زنگ بزنم؟؟ و چیکار کنم.. ۳-۴ دقیقه ای گذشت یه آقایی که از لهجش معلوم بود مسافره پرسید روشن نشد ماشینت؟

گفتم نه. گفت کاپوتو باز کن باطریشو ببین.. گفتم من سر در نمیارم.. گفت کاپوتو باز کن خودم ببینم.. وایساد و کلیم معطل شد تا بالاخره مشکل حل شد و ماشین کاملا روشن شد و دیگه خاموش نکرد (مشکل از باطری بود) وقتی مطمئن شد میتونم برم در کاپوتو بست و رفت..

خیلی ممنون همشهری های گرامی! که وقتی دیدین یه خانوم تو شلوغترین موقعیت گیر کرده فقط بوق زدین و چرت و پرت گفتین.. اصلا به خودتون زحمت ندادین ببینین قضیه چیه؟؟ 

وقتی با همشهری خودتون اینجوری هستین معلومه که باید پوست زوار جماعت و بکنید!!!

وقتی قیمت اجناستون تو مغازه ها و پاساژا رو متناسب جیب مشتریای عربی تون میکنید و همشهریا و حتی هم وطناتون براتون مهم نیستن چون مشتریای پولدارتونو دارین!! معلومه که به هیچ چیز دیگه ای اهمیت نمیدین.. از شما جماعت جز پیچیدن جلوی همدیگه و دعوا کردن هیچ توقعی نباید داشت!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۴۷
سپیدار

امروز عید غدیر و تعطیل رسمیه اما خب مدیر محترم ما در این روز خودشون به تفریح و گردشن اما پرسنلشون باید سرکار باشن و حتی کلاسهای آموزشی هم تعطیل نمیکنن!!! نمیدونم این چند تا تعطیلی ( به خصوص اعیاد) در طول سال چقدر کلاسای اموزشی شونو عقب میندازه ک تعطیل نمیکنن!!؟؟

بماند 

به هر حال به خاطر کلاسی که ظهر دارم (۲تا۴) از دید و بازدیدها و عید دیدنیای مسخره و حرفای خاله زنکی و سوالای بیخود و تکراریِ " چرا عروس نمیشی؟ چرا اینقد سر کار میری؟ چیکار میکنی؟ کجا میری؟ خوش به حالت.. ایشالا سال دیگه با شوهرت بیای!!! ، ایشالا بچه بغل ببینیمت !!!" و شنیدن غرغرای بعضی مادرشوهرا از عروس و داماد و دختر و پسرشون، از طعنه کنایه های نهفته و بعضا سنگین خواسته و ناخواسته تو حرفای بعضی ( بخونید اغلب) خانومهای دوست و آشنای بسیار متدین و متشرع!!!! و کلا فضولیا و پرت و پلاها خلاص شدم. خدایا شکرت 😊

وسایل خونه جمع و کارتن و بسته بندی شده و اماده اسباب کشی و من با این وسایل از صبح تنهام

کمی درازیدم.‌ واقعیتش اینه که اصلا خستگی این استخرا از تنم بیرون نمیره

مادر و پدر گرام هم تشریف بردن از ساعت ۹ صبح عید دیدنیاشونو شروع کنن و نهارم دعوتن و تشریف نمیارن

منم فیلم دیدم.. یه سریال کره ای کمی تا قسمتی خنده دار و البته جنایی و مقداریم رمانتیک که ماه ها پیش ابجی جان بهم داد برای اوقات فراغتم!

بعدم کمی قر جلوی آینه تا احساس عید و شادی بهم دست بده😆

و یادم اومد مدتهاست خودمو درست حسابی تو آینه نمیبینم.. به خودم نمیرسم و انگار تو زندگی اجباری خودم بین آب و کلر گم شدم

و خب بعد کلاسم کمی خودمو میبرم میگردونم روحم باز بشه

عیدتون مبارک

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۴
سپیدار

یک مرد/زن دیکتاتور به خودی خود دیکتاتور نمیشه!

دقیقا زن/مرد نقش مقابلشه که با کوتاه اومدن و ملاحظه بیش از حد ازش یه دیکتاتور میسازه

دیکتاتوری ناشی از ترسه!

ترس از دست دادن ادمها و تنها موندن

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۱۲
سپیدار

یه وقتا فکر میکنم به اینکه واقعا چی میخوام؟

چرا هستم؟

کارِ منو کسی دیگه نمیتونه انجام بده تو این دنیا؟؟

شده حس کنید یه جایی گیر افتادین؟؟ نه عقب میرین نه جلو میاین!؟

الان بزرگترین آرزوم اینه که بیخیال عالم و آدم باشم

بیخیال هرچی خوب و بده

و فکر میکنم درجا خواهم زد همچنان تا یاد بگیرم واقعا بیخیال باشم

وقتی میدونم از کنترل و اراده ی من خارجه

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۰۴
سپیدار

قبلا قضیه فقط فمنیست بود و برابری زنان با مردان!

برابری زنان با مردان رو هم در این دونستن که هرکاری مردا میکنن زنها هم میتونن! هر کاری!!!

از سیگار و پیپ و قلیون و کنار گذاشتن حجاب تا راننده تاکسی و اوتوبوس شدن و مثل مردها لباس پوشیدن و نصف شب تو خیابونا چرخیدن و... همه چی!

اینا قسمتای عادیشه. قضیه به جایی رسید که حالا میگن خانومها حق دارن اصلاح نکنن.. نظافت نکنن!! همیشه مرتب و تمیز نباشن.‌. حتی رفتارهای ملایم و زنانه نداشته باشن.. اصلا عده ای به عمد همه این "نه" هارو اجرا کردن که نشون بدن دارن در مقابل ظلم به زنها می ایستن!!

ازینم جالبتر بحث جدیدیه به نام منع جنسیت زدگی!!

بعد میگن به مردا ظلم شده

چرا؟؟

چون گفتن دامن خاص زنهاست و شلوار خاص مردها!!

آرایش و لاک و اصلاح و روسری خاص زنهاست و برای مردها قدغنه!!!

بعد کمپینم تشکیل دادن و شعارشونم نه به خشونت علیه مردهاست :| 

فک کن شما بهعنوان یه خانم با همسر یا دوست پسرت داری تو خیابون قدم میزنی درحالیکه دامن پوشبده و یه رژ صورتیم زده :/

الان من شدم جنسیت زده! چون اینارو گفتم

چون هرکسی آزاده هرطور دلش بخواد باشه تو جامعه‌ و کسی حق اعتراض نداره

بله خب اگر تو مترو اتوبوس تاکسی یا هر مکان عمومی کسی سرتاپاش کثیف بود و بوی گند میداد شما حق اعتراض نداری! چون دوس داره اینطوری باشه و همینجوری راحته. حالا دلش میخواد کنارتونم بشینه اصلا !

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۱
سپیدار

از همین تریبون سلام به همه smiley

به! اینجا چه حس راحتی دارم!! انگار دارم با شلوار کردی راه میرم

برا سواله که وقتی من اینجا نیستم اون صد و پنجاه شصت نفر اینجا چیکار میکنن هر روز؟؟ جالبه

خب اندر احوالات شخص شخیص اینجانب

عرضم به حضور انورتون که کنکور ارشد مجاز شدم ولی خدا کنه قبول تشم حوصله ندارم درس بخونم

همونجا سر جلسه کنکورم به خودم اومدم و گفتم: تو واقعا میخوای بیای ۲ساعت رو این صندلیا بشینی برا هر کلاسی؟؟؟ بعد باز بری خونه بشینی درس بخونی؟؟؟

باز خوبه خونه آپشن درازکش و راه رفتنم داره اما به هر حال همونجا عطای درس خوندن و به لقاش بخشیدم

تو این مدت بعد کنکورمم چند تا کتاب خوب خوندم که حالا کم کم اسماشونو میگم با یه خلاصه ای.. در ایجاد تحولات روحی و شناخت نسبت به خود و اطرافیان واقعا مفید بودن و هستن.. قصد دارم اخریش ک تموم شد دوباره از اول همه رو بخونم

تایم کاریم نسبتا زیاده.. حالا یکم سبکتر شده البته اما چون ناجی هم قبول کردم بمونم گاهی تا ۱۱ شیفتم

روز بعد تو خواب رانندگی میکنم دیگه چون کلاسم یه ربع به ۸ صبح شروع میشه

با اینحال همچنان کارم رو بخصوص در حیطه مربیگریش دوست میدارم

تنها مشکلی که هست اینه که شبا خواب راحتی ندارم و در طول روز مدام خوابم میاد..

اخیرا قهوه ام که میخورم بعدش خوابم میگیرهindecision

یک دوره اموزش زبان انگلیسی نصرت از بازار خریدم و هر روز تمام مسیر رفت و برگشت سرکارم گوش میدم خیلی خوبه و دوست میدارم و دارم یاد میگیرم

مزیت دیگشم اینه که توجهم از بوقا و رانندگیای وحشیانه بعضی دوستان منحرف میشه و حرص نمیخورم

دوست دارم برم کوه ولی اعتراف میکنم در این سن بنده هیچ دوست همپای خودم ندارم! یا متاهل شدن یا با دوس پسراشونن یا فقط تو فاز قرطی بازین یا کلا ورزشکار نیستن..

اینه که تفریحم از اول تابستون ۰% بوده در عوض کار ۹۹% و ۱% هم استراحت که اونم اغلب شب موقع خوابه دیگه

و طی دو هفته آینده هم اسباب کُشی خواهیم داشت

خلاصه که همه چیز گُل و بلبله!

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۴۴
سپیدار

خیلی وقته اینجا ننوشتم. اولین دلیلم حال خیلی خیلی بد روحی اون روزا یعنی ۴ماه اخیر بود.. دوست ندارم چیزی بنویسم که توش گله و شکایت و غم و غصه اس.. بعدم کنکور و بعدشم فعالیت اینستایی (فعالیت کاری) باعث شد دور بشم ازینجا

بشدت دارم کار میکنم.. تا جایی که مدت طولانی و چندین بار سخت مریض شدم و الانم اثرات کلر کماکان پابرجاست.. خدا رو شکر که کاری هست برای انجام دادن

اگر گفتنی مفیدی بود میام مینویسم.. فعلا این روزا همش خسته و خوابالودم وگرنه همچنان وبلاگ نویسی رو دوست میدارم

بشدت در حال کشف خودمم

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۴۴
سپیدار